سال 1391
موقع تحويل سال 91 تو و بابايي خيلي وقت نبود که از خواب بيدار شده بوديد، من خيلي کار داشتم و ازصبح زود مشغول بودم؛ عادت دارم هيچ کاري رو از سال قبل براي سال جديد نذارم حتي يه دونه لباس توي حمام نبايد بمونه و همشون بايد شسته بشن، دلم ميخواست بابا زودتر از خواب بيدار ميشد چون نبايد رختخوابي پهن بمونه و تخت نامرتب باشه، هميشه دقيقه هاي آخر خيلي تند سپري ميشن و موقعي که ميشينم کنار سفره منتظر لحظه تحويل سال، قلبم داره تند تند ميزنه، امسال هم همين طوري بود چون لحظه هاي آخر داشتم تخت رو مرتب مي کردم، سال جديد رو با صداي شليک توپ که از تلويزيون نشون داد همراه با صداي دست و جيغ و هوراي سه نفره توي خونه خودمون شروع کرديم، تو هم خيلي ذوق زده شده ...