توی خواب گاهی آجی رو صدا میزنی، دم صبح که چشمات تازه از خواب بیدار میشه تا چشمت به آبجی میفته که داره لباس مدرسه میپوشه با لبخند میگی : "آجی للام" کلاَ روزی صد بار به آبجی سلام میدی، از وقتی حدود ده روز از شهریور گذشته بود که عمو آرش موهات رو بدون اطلاع من ماشین کرد، خیلی گردتر شدی و قیافت شبیه پسر مدرسه ایهای دهه شصتی شده چون اون موقع ها هم موها رو بدون خط انداختن ماشین میکردن، درست یک هفته بعدش قرار ملاقات سالانه با دوستانم داشتم که با دیدنت همه میگفتن چرا موهاش رو کوتاه کردین پر از انرژی هستی و وقتی بیرون میبرمت انگار یه باشگاه درست و حسابی رفتم از بس دنبالت میدوم و عرق میریزم اینم چند تا از عکسای روز قرار سالانه مامان و ...