نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

پدر

"خیلی خوبه صبح پاشی، پدر پیش بچه هاش باشه" این دیالوگ کیان موقع صرف شام هست که خیلی هم احساسی بیانش کرد، آخه باباش کمی حال ندار بود و دو روز من به تنهایی راهی اداره شدم و بابا خوابید خونه، ظاهرا بچم خیلی خوشحال شده وقتی بیدار شده و پدر رو در خانه دیده😉 ...
23 مرداد 1399

پیش دبستانی به پایان رسید

پسر کوچولوی من از پیش دبستانی فارغ التحصیل شد کرونا باعث شد با مقوا کلاه درست کنیم و با چادر مشکی روپوش و در خانه عکس نمادین فارغ التحصیلی بگیریم و برای مربی بفرستیم تا در کلیپ جشن فارغ التحصیلی استفاده کنن ...
31 ارديبهشت 1399

مرتب کردم

اغلب شب ها قبل از خواب تمیزکاری های خونه رو انجام میدم و صبح هم قبل از بیرون رفتن از خونه همه چیز مرتب می شه. به ندرت پیش میاد انقدر دیر بیدار بشم که رخت خوابا جمع نشه و بمونه برای وقتی از سرکار برگشتم، اما اغلب همیشه یه دونه تشک کوچولو و بالش هست که کف اتاق می مونه که جای پسرکم کیانه، چون توی خواب بغلش می کنم و صبح ها راهی میشم ... حدود ساعت 5 که تازه رسیدیم خونه، وقتی در حال جمع و جور کردن و جادادن کیف و ساک هایی هستم که هرروز پیچیده میشه، میرم توی اتاق و می بینم تشک سبز رنگ با بالش گوله شده و پرت شده روی تخت نیکا، می پرسم بچه ها کی این تشک رو پرت کرده، کیان با ذوق میاد تو اتاق و با زبون شیرینش میگه "من پرت کردم، چون نباید اینجا به...
16 مهر 1397

خوابت آروم نفسم

خیلی وقت بود می خواستم در مورد خوابیدنت بنویسم، می تونم بگم نسبت به آبجیت بچه ی کم خوابی هستی، شب ها دیر می خوابی و این منو نگران می کنه، تا نفس آخر انرژیت بیداری و در یک نقطه به آنی بیهوش می شی و می خوابی، این موقع دیگه در هر شرایطی باشی می خوابی و البته پیش اومده که نتونستی بخوابی و خیلی کلافه شدی، چند تا از این لحظه ها رو ثبت کردم که این جا به یادگار می گذارم، امیدم در پناه خدا باشی، خوابت آروم و دلت گرم دلبندم پ ن: راستی یه مدتی بود که شب ها حتماً برای خوردن شربت بیدار می شدی، یعنی بیدار می شدی شربت می خواستی، نوش جان می کردی و می خوابیدی،(یه دوره ای که حتما سه بار بیدار می شدی) بماند که ب...
10 تير 1396

پیشی سبز!!!

یک دیالوگ خاص از زبان کیان که نمی دونم از کجا ریشه گرفته : "پیشی سبز بخر کیان بهش شیر بده" ... "پیشی سبز می خوام کیان بهش شیر بده"  یاد "قورباغه ی سبز ایران" از کوچولوییهای نیکا افتادم ...
16 خرداد 1396

کیان اوچولو

پسرک عزیزم، کمتر فرصت شد که از شیرین زبونیهای و شیرین کاریهات اینجا بنویسم و می دونم که بعداً خیلی بیشتر خودم رو سرزنش می کنم که چرا لحظه های ناب کودکیت رو بیشتر ثبت نکردم، این ها بخشی از غلط غلوطهای خوشمزه  ای هست که من می میرم براشون می زیره : می ریزه نشیدی : نشستی گفیدی : گرفتی ماشین های مورد علاقت: اودر : لودر تانکر ماشی آتشی : ماشین آتش نشانی ماشی پُسی : ماشین پلیس میکسر
11 ارديبهشت 1396

آجی للام م م ...

توی خواب گاهی آجی رو صدا میزنی، دم صبح که چشمات تازه از خواب بیدار میشه تا چشمت به آبجی میفته که داره لباس مدرسه میپوشه با لبخند میگی : "آجی للام" کلاَ روزی صد بار به آبجی سلام میدی، از وقتی حدود ده روز از شهریور گذشته بود که عمو آرش موهات رو بدون اطلاع من ماشین کرد، خیلی گردتر شدی و قیافت شبیه پسر مدرسه ایهای دهه شصتی شده چون اون موقع ها هم موها رو بدون خط انداختن ماشین میکردن، درست یک هفته بعدش قرار ملاقات سالانه با دوستانم داشتم که با دیدنت همه میگفتن چرا موهاش رو کوتاه کردین پر از انرژی هستی و وقتی بیرون میبرمت انگار یه باشگاه درست و حسابی رفتم از بس دنبالت میدوم و عرق میریزم اینم چند تا از عکسای روز قرار سالانه مامان و ...
13 مهر 1395

مننون

پسرک کوچولوی من شب تا صبح حداقل یک بار از خواب بیدار میشه و "اَبت" یعنی شربت می خواد، حتماً هم باید بغلش کنم و با خودم ببرمش تو آشپزخونه و براش شربت درست کنم، جالبه تو اون وضعیت که چشماش غرق خوابه شربت رو از دستم میگیره و میگه "مننون" و بعد از اینکه تا ته لیوانش رو نوش جان کرد لیوان رو میده دستم و سرش رو میذاره رو شونم و میخوابه روزهای تعطیل که فکر کنم هر دو ساعتی یه بار شربت میخواد، از اولش هم به نوشیدنی ها خیلی علاقه نشون میداد، حتی مامان جون پری می گه گاهی که چای سبز درست میکنم میاد کنارم و ازم چای سبز میگیره میخوره، یا حتی وقتایی که دم کرده آویشن درست میکنه مایل به نوشیدنش هست وسط راه رفتنش یهو برمیگرده به سمت...
12 تير 1395