نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

روزهای آخر سال

1390/12/23 14:50
نویسنده : مامان
406 بازدید
اشتراک گذاری

روزهاي آخر سال داره مثل برق و باد سپري مي شه، خدايا چقدر دلم تنگ ميشه وقتي مي بينم تند تند روزها و شبا دارن مي گذرن و اميد زندگيم قد مي کشه و بزرگ ميشه و قوي مي شه ...

آخر سال و شلوغي و در هم برهمي رو دوست ندارم، يادمه از وقتي بزرگ شدم اين اتفاق افتاده در حالي که بچه که بودم عاشق رسيدن عيد و تازه شدن زندگي بودم، اما حالا از بس که زندگي رو سخت مي گيريم ديگه با نو شدن طبيعت نو و تازه نميشيم ...
يادش بخير يه تيکه رخت نو هم واسه عيد مي خريديم خوشحال بوديم، زندگي ها عوض شده آدما عوض شدن، خدا کنه تو متوجه اين تغييرا نباشي و واسه خودت لذت تازه شدن ها رو ببري ...

امسال آخراي زمستون بعد از چند سال بارش برف رو تو شهرمون داشتیم که با هم رفتيم از بالکن بيرون رو تماشا کرديم و تو با ديدن دونه هاي برف زير نور چراغهاي خيابون هو مي کشيدي و ذوق زده شده بودي ...

از اوایل اسفند شروع کردم به خونه تکونی عید ، گرچه فکر میکردم اینکار مثل پارسال همزمان میشه با اسباب کشی به خونه جدید اما خوب تصمیم گرفتیم یک سال دیگه همین مکان فعلی باشیم تا ببینیم سال آینده تقدیر چی برامون رقم میزنه ...
با هم گندم کاشتیم و نهنگ طراحی کردیم برای سفره هفت سین، حباب ماهی آماده کردیم و سنگها و گوش ماهی های رنگی، اما هنوز ماهی گلی نخریدیم ...
در عوض از حدود دو هفته پیش هر روز غروب میریم ماهی گلی های مغازه روبروی خونه رو نگاه می کنیم، لاکپشت و مارآبی هم داره که تو از تماشاشون لذت میبری، هر روز که به درخواست خودت میبرمت ماهی ها رو ببینی با خودم میگم آخرش این مغازه داره یه چیزی بهمون میگه، از بس هی میریم ماهی ها رو نگاه میکنیم و هیچی هم نمیخریم، آخه نصف روز که خونه نیستیم میگم ماهی بیچاره تنهایی غصه می خوره بذار همون روزهای آخر بگیریم که هم سالم بمونه هم تنها نمونه، هرچند ماهی گلی سال گذشته رو تا ماهها بعد از شروع سال داشتیم ...

توی خونه تکونی هم خیلی دوست داری همکاری کنی، منم اجازه میدم گرچه با این کار، کارم چند برابر میشه و گاهی خیلی خسته میشم، تو هم تا خستگی منو میبینی فکر میکنی ناراحت شدم و میگی مامان ناراته نشو، بخند، منم میگم مامان نارحت نیستم خسته شدم و برات می خندم تا خوشحال بشی
نانسی رو که خیلی دوست داری با هم حموم کردیم و کلی شامپو مالیش کردیم ...
برای همه عزیزامون عیدی خریدیم و کادو پیچش کردیم و تو هم تا حرف عید میشه تندی میگی : هوا خوب بشه عید بشه به همه تادو بدیم، بفمایید ...

موهات خیلی بلند شده اما دلم نمیاد خودم کوتاهش کنم، آرایشگاه هم تا حالا نبردمت نمیدونم میشینی یا نه، یادمه مامان جون اوايل بهت ميگفت مو مخملي از بس موهات صاف و نرم بود، الانم هنوز خيلي نرمه اما حالتش کاملاً فر فري شده و ديگه مامان جون بهت مي گه مو خرمني، منم بهت می گم مو فرفری، که خیلی وقتا خودت هم ادای منو درمیاری ...

اینم چند تا عکس از تکوندن اتاق شما و پشه بند کوچولوییت و بافتنی های زمستونیت که همه رو جمع کردی توی پشه بندت و داری شیطونی میکنی، بعد هم در پشه بند رو انداختی رو خودت و گفتی: نیکا عروس شده ...

نوزدهم اسفند ماه نود

نوزدهم اسفند ماه نود

نوزدهم اسفند ماه نود

از خیلی کوچولوتر که بودی بازی با کش رو خیلی دوست داشتی، و میدیدم که چه با مهارت کش های پلاستیکی رو دور دستگیره های کابینت آشپزخونه ضربدری می پیچی و از این کار لذت میبری، با کش مو هم خیلی مشغول میشی و اونا رو دور انگشتای دستات می پیچی و گاهی اونقدر عجیب و غریب می پیچی که برای باز کردنش داد میزنی : مامان تمک (کمک) کن ...
همینطورم تسبیح و مهره های تزیینی رو خیلی دوست داری، یه عالمه تسبیح از خونه آقا جون با خودت آوردی خونمون که همه رو به خودت آویزون میکنی(خودت می گی آبیزان)
اینجام با بابا مشغول بازی بودید و اجازه نمیدادی من بیام تو اتاقت ...

همه ی تسبیح ها رو خودت به دست و گردنت آویزون کردی یاد رمالا و کف بینا می افتم ....
یازدهم اسفند ماه نود

یازدهم اسفند ماه نود

یازدهم اسفند ماه نود

یازدهم اسفند ماه نود

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان کيانا
24 اسفند 90 14:50
مثل ماهی زنده
مثل سبزه زیبا
مثل سمنو شیرین
مثل سنبل خوشبو
مثل سیب خوش رنگ
و مثل سکه با ارزش باشید
سال نو مبارک



ممنونم مامان کیانای عزیزم
سال نو بر شما هم مبارک باشه
کیانای نازم رو هم ببوس
مامان سورنا
8 فروردین 91 15:47
عکسای شیطونی های این وروجک خیلی خوشگل و با مزه بود.مخصوصا عکسش با اون همه تسبیح دور گردنش.سورنا هم تسبیح که می بینه سریع میندازه گردنش.دست گلت درد نکنه مامان جون


مرسی خاله مهربون، چه جالبه کار سورنا، پس اگه این دو تا با هم باشن و تسبیح ببینن احتمالاً دعواشون میشه ...