نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 3 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

یکی هست ...

1390/11/9 13:16
نویسنده : مامان
441 بازدید
اشتراک گذاری

طبق معمول هر روزی که اداره هستم میرم توی حیاط و زنگ می زنم خونه آقا جون تا باهات صحبت کنم، هر روز یه جوری مزه میریزی وقتی زنگ میزنم (البته اگه بیدار باشی که من خیلی دوست دارم باشی تا صدای قشنگت رو بشنوم و خداییش روزایی که زنگ میزنم و خوابی کلی تو ذوقم میخوره البته به ندرت پیش میاد،) امروزم وقتی زنگ زدم خودتو رسونده بودی پایین اوپن، آخه مامان جون پری گوشی رو روی اوپن میذاره،  عمو آرش گوشی رو برمیداره و تو زودی ازش میگیری تا با من حرف بزنی، بدون سلام میگی "مان بیا"، بعد میگم مامانی سلام تو هم میگی "سلام" ...
ازت چند تا سوال میپرسم که تو هم بیشترشو می گی "آره"، بعد صدای مامان جون رو میشنوم که میگه گوشی رو بده با مامان صحبت کنم تو میگی "قط شد"، و همه رو به خنده میندازی، هی میگم قط نشده مامان اما تو برای اینکه گوشی رو به کسی ندی به همه میگی قط شد ...

در حال بررسی "نی نی موتوری" که سوغات مامان جون از تهرانههشتم دی ماه نود

با بابا و نانسی بازی می کنی و حین بازی حواست به منم هست که دارم توی آشپزخونه ظرف میشورم و به نانسی میگی "نانسی بیبین مامان داره ظرف می شوره"

در حال بازی با کش و قلک الکلی
بیست و نهم دی ماه نود

تا متوجه ميشي ناراحتم يا عصباني تند و تند بوسم می کنی و در حالی که ابروهاتو درهم کشیدی با صدای ناراحت میگی " مامان گییه نکن ناراته نشو مامانی "

چوب شور خوشمزه در کنار نقاشی

هشتم بهمن ماه نود
بوس فرستادن برای مامانی
هشتم بهمن ماه نود
فیگور ناز کردن برای عکس
هشتم بهمن ماه نود
خانوم گلی در حال تموم کردن شارژ گوشی مامان
هشتم بهمن ماه نود

تازگی ها صدام می کنی مامانی خوش شلم (مامان خوشگلم)

دختر ناز ماماني با ديدن ارگ دين دين مي کنی و خیلی هم دوست داری

اینم یه فیگور ناز کردن دیگه ...
دوم بهمن ماه نود

برای دومین بار برات لاک زدم و می خوای تو آینه نگاه کنی که خوششل شدی
ششم بهمن ماه نود

ششم بهمن ماه نود

ششم بهمن ماه نود

براي خوندن آهنگ تولدت مبارک استارتش رو يک دو سه مي گي و يه دفعه شروع مي کنی به خوندن، اینقدر با هیجان و انرژی یک دو سه میگی و حتی روی زانوهات خم میشی که با نهایت توان شروع کنی به خوندن، فکر کنم تولد دو سالگیت به هیچ کی امون ندی(انشالله با دل خوش)

از خواب بیدار شدی و از دیدن عروسکی که مامان وقتی خواب بودی برات درست کرده کلی خوشحال شدی
دوم بهمن ماه نود

تو حموم آهو خوش شله و دويدم دويدم مي خونی، اغلب با هم میریم و هنوزم آب بازی رو خیلی دوست داری، هنوزم مثل کوچولوتریهات دوست داری من جفت دستامو توی حموم کنار هم بگیرم و تو توش آب بخوری

اینم کتاب خوندن و توضیح و تفسیر تصاویر و محتویات اون
سوم دی ماه نود

سوم دی ماه نود

سوم دی ماه نود

سوم دی ماه نود

سوم دی ماه نود

برد نقاشیتو دست می گیری و آب دهنتو قورت میدی و مثل آدم بزرگا که شروع به کاری می کنن با لحن خاصی بهم می گی مامان چی چی بتشم؟ مثلا من میگم جوجه .. همینطوری که میکشی آروم آروم می گی جــــــــــــوجه ... مهرهای کنار بردت به شکل دایره و مثلث و قلب و ستاره و اسبه که تو اینجوری میگی : دایره، مثله، قلب توپ توپ(قلب صدای توپ توپ میده)، سیتاره، اتسب ...

جمعه صبح با هم نشستيم از شبکه فارس برنامه خوشاشيراز رو مي بينيم که مهموناي اين هفته شون امير جعفري و مرتضي پاشايي هستن مرتضي پاشايي بنا به درخواست مجري شروع مي کنه به خوندن آهنگ يکي هست، صداش کمي گرفته، صداي قشنگي داره

يکي هست تو قلبم که هر شب واسه اون مي نويسمُ اون خوابه
نميخوام بدونه واسه اونِ که قلب من اين همه بي تابه

يه کاغذ يه خودکار دوباره شده همدم اين دل ديوونه
يه نامه که خيسه پر از اشکه و کسي بازم اونو نميخونه

همينقدر بيشتر نمي خونه، بعدش تو به مامان ميگی مامان آواز بوخون ... منم دستامو تو هوا تکون تکون ميدم و کله م رو هم همينطور و آواز مي خونم يه کمي بعد تو هم دستاتو حرکت ميدی و داد ميزنی خودکار داره ه ه ه ه ه

اینم چند تا عکس دیگه با شعر و آواز و رقص و کتاب خونی و دامن جدید و همه چی با هم ...
دوم بهمن ماه نود

دوم بهمن ماه نود

دوم بهمن ماه نود

دوم بهمن ماه نود

قربون قد و بالای دختر نازم برم که روز به روز منو بیشتر حیرون قدرت و بزرگی خدای مهربون میکنه، خدایا شکرت ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

ميترا
11 بهمن 90 13:10
ماشالله هزار ماشالله

هر چي بگم بازم كمه

گاهي من كارهاي نيكا رو كه مي بينم احساس مي كنم چند سال از مهراد بزرگتره و فراموش مي كنم كه همسنن

خدا حفظش كنه اين دختر ناز و باهوش رو


ممنونم میترای عزیز
بهتره بچه ها رو با هم مقایسه نکنی قطعا مهراد هم توی یه سری کارای دیگه سرآمده، خدا مهراد رو هم برای شما نگه داره
مامان سورنا
11 بهمن 90 15:55
عجب وروجکی شده این دخترت مخصوصا وقتی بقیه رو سر کار میزاره که تلفن قطع شده.اون دامنش هم خیلی خوشگله مخصوصا اگه همونی باشه که خودت بافتی که دیگه محشره.دست گلت درد نکنه.مسافرت حسابی خوش بگذره و با کلی عکس خوشگل برگردی.


ممنونم سمیه جون، آره دامنش هم همونیه که گفتم، خودم هم خیلی دوستش داره البته محشر دیگه زیادی بود براش، بازم مممنونم
مامان سورنا
11 بهمن 90 15:57
راستی بادم رفت بگم عکسهاش هم خیلی خوشگل بود و گویای همه کارهاش.بوس بوس برای هر دو تاتون.


مرسی
مامان ثناخانمی
17 بهمن 90 10:24
مطمئنی نیکا بیست ماهشه؟ باور کن بیشتره ها. ای کلکا شناسنامه اش رو کوچیک گرفتید که بزرگ شد همیشه کمتر از سنش خودش رو معرفی کنه



اعظم جون باز دوگوله رو کار انداختی مچ منو بگیری ها
ميترا
20 بهمن 90 10:27
منظورم منم مثل اعظم بود ميخواستم بگم انگار از سنش بيشتره ولي در هر صورت تو درست ميگي مقايسه كار خوبي نيست