نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

دلم برای آقا جون تنگ شده

دلبندای مامان دوست دارم همش خاطرات شیرین و دوست داشتنی توی روزهای زندگیتون ثبت بشه اما تلخی ها هم جزیی از زندگی ما آدماست که گاه راه فراری ازش نیست، از جمله از دست دادن خیلی ناگهانی آقا جون که هنوزم باورش برامون سخت و دردناکه ... آقا جون رو در صبح آخرین شنبه آذرماه در حالی که برای چله نشینی در شب یلدا روز شماری می کردیم تا دور هم جشن بگیریم و خوش باشیم از دست دادیم ... آقا جون تکیه گاه و قوت قلب بزرگی بود برای همه ی ما، شما جوجه ها هم که روزهای زندگیتون نفس به نفس با آقا جون سپری شده بود، منم یازده ساله که دختر آقا جون بودم نه عروسش ... همونطور که به نیکای مامان گفتم آقا جون تو قلب ما موندگاره تا همیشه و همیشه و همیشه .... ...
8 دی 1397

مرتب کردم

اغلب شب ها قبل از خواب تمیزکاری های خونه رو انجام میدم و صبح هم قبل از بیرون رفتن از خونه همه چیز مرتب می شه. به ندرت پیش میاد انقدر دیر بیدار بشم که رخت خوابا جمع نشه و بمونه برای وقتی از سرکار برگشتم، اما اغلب همیشه یه دونه تشک کوچولو و بالش هست که کف اتاق می مونه که جای پسرکم کیانه، چون توی خواب بغلش می کنم و صبح ها راهی میشم ... حدود ساعت 5 که تازه رسیدیم خونه، وقتی در حال جمع و جور کردن و جادادن کیف و ساک هایی هستم که هرروز پیچیده میشه، میرم توی اتاق و می بینم تشک سبز رنگ با بالش گوله شده و پرت شده روی تخت نیکا، می پرسم بچه ها کی این تشک رو پرت کرده، کیان با ذوق میاد تو اتاق و با زبون شیرینش میگه "من پرت کردم، چون نباید اینجا به...
16 مهر 1397

دروغ

یکی از هزاران خوبی دنیای بچه ها اینه که دروغ درش جایی نداره چند وقت پیش سر موضوعی که در حال صحبت بودیم گفتم که خیلی بدم میاد از اینکه کسی بهم دروغ بگه، نیکای مهربونم گفت "شاید من گفته باشم، فکر کنم گفتم" و بعد هم موردش رو گفت که البته قبلا هم دربارش برام صحبت کرده بود و من گفته بودم که می بخشمت همین که خودت گفتی نشونه شجاعت تو هست و ازت ممنونم که به کارهات فکر می کنی و دوست نداری کارهای اشتباه رو تکرار کنی ... شما بچه ها چه دنیای پاک و مهربونی دارین چطور آدم های بزرگ که اونا هم روزی بچه بودن و پاک و مهربون ولی می رسن به نقطه ای که صاف تو چشمات نگاه می کنن و دروغ می گن این رفتار نه کاری به سن و سال داره ...
30 تير 1397

اردیبهشت دوست داشتنی من

تولدت مبارک رفیق قدیمی برات یه جشن کوچولو گرفتیم .... اما خودت نیومدی این روزها عجیب دلگیرم رفیق، چه دنیایی داریم ما آدما، گفته بودی خدا چشمام رو بگیره روزی که بخوام باعث ناراحتیت بشم، حتما منم همینو یه جور دیگه گفته بودم، ای وای که چه بی مرام و بی معرفتیه روزگار که تکراری و بی معنی می کنه لحظه های با هم بودن رو ...
31 ارديبهشت 1397

میم مثل مادر

میم مثل مادر ای زیباترین مخلوق پروردگار روزت مبارک مهربون ترین دختر دنیای مامان ممنونتم از هدیه زیبایی که با دستان کوچولو و پرتوانت برام درست کردی هدیه ای که با دستهای شما ساخته شده باشه بهترین هدیه ست عشق مامان ممنونم که دوست داشتی مامان رو غافلگیر کنی، خدا تو فرشته ی دوست داشتنی رو برا همه مون حفظ کنه پسر گلم از تو هم ممنونم برای جمله قشنگ "لوزت مبالک" که با سخاوت هزار بار نثارم کردی همسر خوبم همیشه قدردان مهربونی های تو هم هستم خدای مهربونم خودت مراقب قلب مهربون دسته گلای من باش ...
20 اسفند 1396

این تیتر را واقعاً باید جدی گرفت

کودکان عزیز سرزمینم، دختر و پسر گلم، قرار نبود این طور بشه و می دونم که متاسفانه من هم بی شک سهمی در این اتفاق داشته ام، خدا به خاطر پاکی و بی گناهی شما بهمون رحم کنه .... عکس از تلگرام محمد درویش عزیز : https://t.me/darvishnameh ...
11 بهمن 1396

آجی

آجی آجی .... آجی آجی .... (دستش رو می زنه توی پیشونی نیکا و باز می گه آجی آجی ....) آبجی نیکا هم داره برای من کتاب می خونه و چند بار توجه نمی کنه و بعد می گه بذار بخونم، کیان کوچکم بر می گرده سمت من و صداش رو آروم  می کنه و میگه :"بیذار آجی صبت بکنه .... آره بیذار آجی صبت بکنه ..." و باز این جمله رو آروم چند بار دیگه برای من تکرار می کنه
4 دی 1396