نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 2 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

کچل شدم ...

1390/10/27 15:14
نویسنده : مامان
699 بازدید
اشتراک گذاری

تلویزیون داره پیام بازرگانی قبل از شروع سریال تا ثریا رو پخش می کنه، حواست هست که نزدیک اومدن باباست گوشی منو برمیداری و می گی "الو بابايي زود بيا، زودي بيا، اينجا بيشين، ثريا شرو شوده"

دو تا پشتی که کنار کمد توی سالن جفت هم تکیه دادم رو تکون میدی و بینشون فاصله میندازی و بعد به زحمت میری اون وسط و می گی "خونه نيکايه مان بیا(وقتی عجله ای میخوای چیزی بگی می گی مان به جای مامان) ... اومدیم مهمونی ..." یه کمی که می گذره و متوجه میشی جا به جا شدنت سخته داد می زنی و میگی "دير کردم(گير کردم) .... مان تمت کن (مامان کمک کن)"

یه پلاستیک بر میداری و چیزی رو که توی دستته رو می ذاری اون تو و می گی "کردیم پلاتتيک"

برات گفتم که ميخوايم بريم کيش و اونجا قرار چيکارا به اميد خدا بکنيم انقدر خوشت اومده هي مي گي "مان دوباره بگو" با هر جمله اي هم که مي گم يه جيغ از سر ذوق مي کشي: مي خوايم بريم براي دخترم لباس بخريم "هوراااا" کفش بخيرم "هورااااااااا" يه دوچرخه کوچولو نيکا سوار بشه يه دوچرخه بزرگ مامان شما مي گي "يه بزرگ بابايي" من ميگم با هم بريم دوچرخه سواري "هورااااااااااااااا"
بريم پارک دلفينا رو ببينيم "هوراااااااااااا" ... تو میگی "بريم پيش دفينا ...آآآآآ"

خونه مامان جونيم و تو میگی "مامان بريم طوطي نيگا بوکنيم "
من ميگم مامان جون اول از دايي امير اجازه بگيريم، بعد به دايي که جلوي تلويزيون دراز کشيده مي گم :دايي امير اجازه ميدي بريم کامپيوترت رو روشن کنيم نيکا طوطي ببينه؟
دايي ميگه بـــــــــــــله بفرماييد
بعد خوشحال با هم ميدويم به سمت اتاق دايي امير و کامپيوترش رو روشن مي کنيم و اون کارتون خوشگل رو که داستان يه طوطيه که اسمشم بلد نيستم و تو عاشق اون سکانس رقص طوطيها هستي رو با هم نگاه مي کنيم، چند روز بعد مامان جون پری برام تعریف می کنه که بعد از غذا گفتم بریم دستامونو بشوریم نیکا بدو بدو رفته توی آشپزخونه که آقاجون داشته ظرف میشسته و با لحن خوشگلی به آقا جون گفته "آجان آجان ایجازه میدی دستم بشورم؟" آقا جون میگه چی؟ نیکا میگه "ایجازه میدی دست بشورم؟" (جالبه همیشه برای شستن دستات میرفتی توی دستشویی نه آشپزخونه)

صبح زود می رسیم خونه مامان جون و چون هنوز چشمات خوابه دم در نمیدمت به مامان جون و میارمت داخل ساختمون، مامان جون میگه باران خوابیده، می فهمیم که باران اونجاست. میریم تو اتاقی که باران خوابیده، خواب از چشمات میپره و با ذوق باران رو نگاه می کنی که دستش رو بالای سرش برده، میگی "دستشو اینجوری کرد"، همین جمله کافیه تا باران چشماشو باز کنه و با لبخند نگات کنه، من میدمت بغل مامان جون تا برم سرکار. وقتی از اداره زنگ میزنم آبجی میگه باران که بیدار شده نیکا 3 تا بوسش کرده و باران یه دونه، نیکا گفته "سلام باران صد تا سلام" و باران ناز کرده، باران میخواسته بلند شه بره (چون اصولا یه جا بند نمیشه) نیکا گفته "باران بیا بیشین تعریف بوکنیم" (الهی قربون زبونت بشم من، چی می خوای برای باران تعریف بکنی؟)

هنوزم وقتي توي شور ميري آهنگ تولدت مبارک مي خوني اما تازگي ميگي "تبللد تبللد تبللدت مبارت بود ،شما رو فوت کن، زنده باشی"

يه دامن براي شما و يکي براي باران کوچولو بافتم که خيلي دوستش داري و تا ميارم زود ميگي "يکي برا نيکايه يه توچولو برا باران"

خيلي دوست داري با آجرهاي بازي، بازي کني و اون چيزي رو که ميسازي خودت خيلي دوست داری و گاهی می چسبونی به خودت و بوسش می کنی.

هر دو تا چیزی رو به هم می چسبونی و میگی "دوس شدن"، این شامل دونه های ایسامه (اسمارتیس) هم میشه، مخصوصا نارنجی ها که خیلی دوست داری و می گی "نارَنجی دوس شدن" (ج رو یه چیزی بین ج و ز میگی) ...

حافظه خیلی خوبی داری و وقتی چیزی از گذشته رو برام تعریف می کنی مخصوصاً نی نی هایی که اینور و اونور دیدی، بهم میگی "مامان یادیته؟"

تازگی شعر بابا بزرگ چه پیره رو یاد گرفتی که از این قسمتش خیلی خوشت میاد که میگی "خوشال مثل بنده با ریش سیفیدش میخنده"

بارون که میباره تند تند به بابا میگی که "اینو بزن، اینو" و منظورت اینه که بابا برف پاک کن رو بزنه تا قطره های بارون از شیشه بریزه پایین، شعر بارون میاد جر جر می خونی و سوار چترت میشی که سیمهاشم کاملا منحنی شده، به شیشه ماشین بابا خیلی حساسی و کوچکترین کثیفی یا برگی رو تذکر میدی که تمیز کنیم.

جدیداً بینهایت به برنامه یه لقمه خنده علاقه مند شدی و تا میرسیم خونه میگی "عمو مربان(مهربان)"، آشپزی که میکنم تند تند می گی "خورد کرده .... قاطی کرده .... به هم زده ...." و کافیه بهت یه قاشق با ظرف پر از لوبیا یا ماکارونی نپخته بدم تا ادای آشپزی درآری و تند تند به هم بزنی، امروزم لیوان چای عمو رو گرفتی و به هم زدی بدون اینکه یه قطره بریزی، اونقدر زدی که چای طفلی عمو سرد سرد شده، داشتم با مامان جون تلفنی صحبت می کردم وقتی مشغول اینکار بودی ...

اگه به هر دلیلی گریه کنی و من هم عصبانی باشم همیجوری که گریه می کنی تند تند میگی "مامان گییه نکن ... مامان گییه نکن ... نازی کن ..." این یعنی دلت نمی خواد من عصبانی باشم عمرم ...

از همون موقع که خیلی علاقه به سی دی هات پیدا کرده بودی و ازم میخواستی برات بذارم، تا میرفتم به سمت دی وی دی پلییر پشت سرم راه میفتادی و میگفتی "نیکا میاد نیکا میاد"؛ هر وقت میخوای تو کاری مشارکت کنی اسمت رو به زبون میاری و میگی "نیکا میاد" یا "نیکا برداره" یا "نیکا بتشه(بکشه)" و و و

یه مدتیه خودت رو لوس می کنی و دست به سرم میکشی و میگی "مامان تچل شدی(کچل شدی)؟" منم میگم آره مامان از دست شما کچل شدم، تو هم می خندی و باز با یه لحن شیطونی می گی "مامان تچل شدی"، به بابا هم یکی دو بار گفتی، فرصت نمیکنم توی آینه خودمو ببینم شاید دارم کچل میشم، عوضش ابروهام داره میشه مثل کله ی قاطینگا و پاتینگا ....

قربون این دختر ناز و قشنگم برم که روز به روز داره شیطون تر میشه و جدیداً شبا دیرتر میخوایه ....

مدتی طول کشید تا دوربین از تعمیر برگرده، چند تا عکس با دوربین تعمیر شده گرفتم:

اینجا لباس مدل ماهی که چند سال پیش دوخته بودم رو شکافته بودم که نیکا اصرار کرد پارچه ها رو تنش کنم

بیست و چهارم دی ماه نود

این هم مهمونی با حضور مجسمه های بوفه

بیست و دوم دی ماه نود

بیست و دوم دی ماه نود

بیست و دوم دی ماه نود

بیست و دوم دی ماه نود

بیست و دوم دی ماه نود

اینم عکسی که به جمعی از دوستان قول داده بودم مربوط به اسباب کشی پارساله ...

هشتم بهمن ماه سال هشتاد و نه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ثناخانمی
1 بهمن 90 10:07
پس کچلی که از خودت عکس نمیذاری
میدونستم


اي ول به هوشت
مامان سورنا
3 بهمن 90 16:21
ای خدا خوب مامان جون معلومه که تو کچل شدی و عوضش موهای نیکا کلی بلند شده.خیلی با مزه شده با این موهای دمب موشی.ایشالله پست بعدی عکسای این وورجک رو بزاری با دلفینا.خوش بگذره حسابی.


دیدی حالا، تو هم مثل اعظم جون درست فهمیدی،ممنونم عزیزم
مامان سورنا
3 بهمن 90 16:22
اخ یادم رفت بگم اون عکسش تو اسباب کشی هم خیلی با مزه بود.کلی خندیدم.دستت درد نکنه.


لطف داری، خواهش می کنم