نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 3 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

باران خيالي

1390/8/25 8:13
نویسنده : مامان
345 بازدید
اشتراک گذاری

چند باري دايي علي وقتي خونه مامان جون بودي سر سفره موقع غذا خوردن يا موقع آب خوردن
با يه باران خيالي حرف زده بود و مثلاً گفته بود باران آب بخور، نريز روي لباست ...
شما هم اغلب كارهايي كه ميخواي انجام بدي رو اول يه دور به صورت امر و نهي به باران ميگي يا اينكه براش سناريو رو با لحن آهنگين وصف مي كني و توضيح ميدي و خلاصه توي عالم خودت با اون باران خيالي عالمي داري كه من و بقيه گاهي مات و مبهوت مي مونيم؛ به خصوص وقتي باران كوچولوي خيالي رو دعوا مي كني يا هشدار مي دي كه اطره (يعني خطره) ...
اگه جايي از تن خودت، باران يا من يا حتي نانسي عروسكت بيرون از لباس باشه تند و تند ميگي كه ايشته بوپوش  يا بيبند يعني زشته و بپوشون خودت رو، حتي خانمهايي كه توي تلويزيون مي بيني كه در حال رقص و آوازن رو نهيب ميزني كه ايشته ... بيبند ....
اگه لباس آستين بلند تنت باشه خيلي بدت مياد كه آستينت بالا بره و اگه جز براي شستن دستات متوجه بالا بودن آستين لباس آستين بلندت بشي شاكي ميشي و سعي مي كني پايين بكشيش.
به كلاه هيچ علاقه اي نداشتي اما دو تا از كلاههايي كه امسال برا سرما برات بافتم رو خيلي دوست داري و گاهي همين طوري توي خونه سرت مي كني و برا خودت ددم مي زني (قدم ميزني)
يه كلاهي هم پارسال برات با سارافون و پاپوش و كيف بافته بودم كه نمي دونم چي شده تازگي انقدر بهش علاقه مند شدي و با وجود اينكه كمي تنگه به زحمت سرت مي كني و خودت رو به من و نانسي نشون ميدي ...
نانسي اولين عروسكته كه خيلي دوستش داري، باطريش خيلي ضعيف شده و اگه اتفاقي فشارش بدي و صداش كه الان خيلي نخراشيده و نتراشيده شده درآد كلي دعواش مي كني و ناراحت ميشي كه نانسي نخووون، اين هم عكس شما خانوم گله با كلاههاي امسالي كه دوستشون داري

نوزدهم آبان ماه نود

نوزدهم آبان ماه نود

اين يكي يه كلاهه با يه شال گرد كه اونم قرار بود اولش يه جور كلاه بشه اما چون اون چيزي كه تو ذهنم بود نشد و چشمام هم درد گرفته بود الكي تمومش كردم و يه شال من درآوردي از آب در اومد ...

بيست و دوم آبان ماه نود

اين همون كلاهي كه ميگم تازگي خيلي دوستش داري و تنگه و از اين بابت هم ناراحت ميشي كه سخت ميره سرت، اما من حيرونم چي شده كه بهش علاقه مند شدي، البته عكس مال پارساله ...

آذرماه سال هشتاد و نه

اينجا هم همون مجموعه اي كه گفتم رو پوشيدي، البته فقط شش ماهته اينجا نفسم ...

بيست و ششم آذرماه سال هشتاد و نه

همون لباس كه امسال برات تنگ شده ...

بيستم آبان ماه نود

چه زود لباسات كوچولو شد، جيگرت برم من چه تپلي بودي مامانم، فكر نكنم امسال فرصت كنم چيز جديدي برات ببافم اما اولين چيزايي كه برات بافتم رو مي خوام نگه دارم، نمي دونم شايدم ببخشمشون و فقط عكسا رو برات يادگاري بذارم بمونه ...

دهم بهمن ماه سال هشتاد ونه

بهمن ماه سال هشتاد ونه

فكر كنم آذرماه باشه اما سال هشتاد و نه ...

اينم عكس باران خيالي البته واقعيش وقتي خيلي كوشولو بوده و مامان براش يه پانچوي كلاه دار مثل پانچوي خودت بافته بود ...

باران كوچولو وقتي دو سه ماهش بيشتر نبود

 خدا هميشه پشت و پناه خودت و باران كوچولوي نازنينم باشه عزيزكم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان زهرا نازنازی
25 آبان 90 18:22
مامان سورنا
27 آبان 90 16:32
وای این بافتنیهات خیلی خوشگل و حرفه ای بافته شده و چقدر خوب که نیکا از همشون عکس داره.یادگاری براش میمونه.
در ضمن بچه حق داره عاشق اون ست باشه.من که ادم بزرگم دلم ضعف رفت بس که خوشگل بود.چه برسه به این بچه.راستی میتونی اون ست رو براش بشوری و اتو کنی.اینطوری بزرگتر میشند و میتونه بازم ازشون استفاده کنه.واقعا همه کارهات عالی و خوشگل بود و من عاشق این کلاه سفیده دورچین و اون شال و کلاه گرد که امسال بافتی و اون ست توت فرنگی و اون کلاه قرمزه شدم.یه دفعه بگم همش دیگه خلاص
راستی میشه ادرس اموزش این بافتنیها رو به منم بدی.منم مثل خودت عاشق بافتنی هستم و دوست دارم کارهای جدیدتر یاد بگیرم.خودم که دختر ندارم ولی دلم میخواد این ست توت فرنگی رو برای دختر خواهرشوهرم ببافم.ممنون میشم که اگه بهم بگی کجا میتونم یاد بگیرم.البه بی ادبی نباشه چون میدونم که خودت وقت نداری برام اموزشش رو بنویسی.

ممنونم مامان سورناي عزيزم، چشمات قشنگ ميبينه، من نمي دونستم اگه بشورم و اتو كنم بزرگتر ميشه، مرسي كه گفتي ...
كارهاي تو هم براي سورنا خيلي قشنگ بودن، چشم آموزش رو برات ميذارم
مامان کيانا
2 آذر 90 9:59
واي دست مامان جون درد نکنه ....چقدر هنرمنده ماشاا...
از راه دور هردوتونو ميبوسم...خوش باشيد


ممنونم عزيزم