باران خيالي
چند باري دايي علي وقتي خونه مامان جون بودي سر سفره موقع غذا خوردن يا موقع آب خوردن
با يه باران خيالي حرف زده بود و مثلاً گفته بود باران آب بخور، نريز روي لباست ...
شما هم اغلب كارهايي كه ميخواي انجام بدي رو اول يه دور به صورت امر و نهي به باران ميگي يا اينكه براش سناريو رو با لحن آهنگين وصف مي كني و توضيح ميدي و خلاصه توي عالم خودت با اون باران خيالي عالمي داري كه من و بقيه گاهي مات و مبهوت مي مونيم؛ به خصوص وقتي باران كوچولوي خيالي رو دعوا مي كني يا هشدار مي دي كه اطره (يعني خطره) ...
اگه جايي از تن خودت، باران يا من يا حتي نانسي عروسكت بيرون از لباس باشه تند و تند ميگي كه ايشته بوپوش يا بيبند يعني زشته و بپوشون خودت رو، حتي خانمهايي كه توي تلويزيون مي بيني كه در حال رقص و آوازن رو نهيب ميزني كه ايشته ... بيبند ....
اگه لباس آستين بلند تنت باشه خيلي بدت مياد كه آستينت بالا بره و اگه جز براي شستن دستات متوجه بالا بودن آستين لباس آستين بلندت بشي شاكي ميشي و سعي مي كني پايين بكشيش.
به كلاه هيچ علاقه اي نداشتي اما دو تا از كلاههايي كه امسال برا سرما برات بافتم رو خيلي دوست داري و گاهي همين طوري توي خونه سرت مي كني و برا خودت ددم مي زني (قدم ميزني)
يه كلاهي هم پارسال برات با سارافون و پاپوش و كيف بافته بودم كه نمي دونم چي شده تازگي انقدر بهش علاقه مند شدي و با وجود اينكه كمي تنگه به زحمت سرت مي كني و خودت رو به من و نانسي نشون ميدي ...
نانسي اولين عروسكته كه خيلي دوستش داري، باطريش خيلي ضعيف شده و اگه اتفاقي فشارش بدي و صداش كه الان خيلي نخراشيده و نتراشيده شده درآد كلي دعواش مي كني و ناراحت ميشي كه نانسي نخووون، اين هم عكس شما خانوم گله با كلاههاي امسالي كه دوستشون داري
اين يكي يه كلاهه با يه شال گرد كه اونم قرار بود اولش يه جور كلاه بشه اما چون اون چيزي كه تو ذهنم بود نشد و چشمام هم درد گرفته بود الكي تمومش كردم و يه شال من درآوردي از آب در اومد ...
اين همون كلاهي كه ميگم تازگي خيلي دوستش داري و تنگه و از اين بابت هم ناراحت ميشي كه سخت ميره سرت، اما من حيرونم چي شده كه بهش علاقه مند شدي، البته عكس مال پارساله ...
اينجا هم همون مجموعه اي كه گفتم رو پوشيدي، البته فقط شش ماهته اينجا نفسم ...
همون لباس كه امسال برات تنگ شده ...
چه زود لباسات كوچولو شد، جيگرت برم من چه تپلي بودي مامانم، فكر نكنم امسال فرصت كنم چيز جديدي برات ببافم اما اولين چيزايي كه برات بافتم رو مي خوام نگه دارم، نمي دونم شايدم ببخشمشون و فقط عكسا رو برات يادگاري بذارم بمونه ...
اينم عكس باران خيالي البته واقعيش وقتي خيلي كوشولو بوده و مامان براش يه پانچوي كلاه دار مثل پانچوي خودت بافته بود ...
خدا هميشه پشت و پناه خودت و باران كوچولوي نازنينم باشه عزيزكم ...