روزهاي نيكايي
روز پنجشنبه با اتفاق دختر گلم رفتيم باشگاه پيش خاله نرگس، خاله با ديدن ما جيغ كشيد و از جا پريد، آخه بي خبر رفته بوديم و خاله مهربون از ديدن نيكا حسابي ذوق زده شده بود ...
دخترم براي اولين بار وارد باشگاه شده بود، نه راستي يه بار ديگه هم براي مسابقات ايروبيك با هم رفته بوديم، آره يادم نبود اما خوب اون يه باشگاه ديگه بود و مربوط به خيلي قبلتر بود تازه شش ماهش بود نازگلك ...
اما اين بار با ديدن اون همه خانوم در حال حركات موزون بهت زده شده بود.
آخرشم يه كمي دوچرخه سواري و تاتي تاتي كرد و براي يكي دوتا ني ني كلي ذوق كرد و توي راه برگشت به خونه روي شونه ماماني خوابش برد.
روز جمعه رفته بوديم خونه آقا جون چون باران هم اونجا بود و ما هم كه باران نديده و عاشق اين دخمل شيطون و بلا بدو بدو رفتيم ديدنش ... مثل هميشه ابراز محبت خالصانه اين دو تا فرشته همه رو به وجد آورده بود ...
يك هفته قبل از تولدش براش آهنگ هاي تولد رو مي گذاشتم و براش تولدت مبارك مي خوندم تا با اين واژه ها آشنا بشه يه گلچين تولد هم خاله نرگس بهم داده بود كه كلي آهنگ تولد توش بود، يه آهنگ فارسي هست كه توش يه جاهايي همه به انگليسي تولدت مبارك رو مي خونن، اينجوري :
happy happy birthday ... happy happy birthday
to you ........ to you .......
از قسمت تو يوش خيلي خوشش مي اومد و مي خنديد و ذوق مي كرد الان دو سه هفته اي هست كه تا مي گم هپي هپي مي گه تو يو ... گاهي هم مي گه تو تو ... و انگشتش رو به طرفم مي گيره، مثل همون كاري كه من مي كردم، وقتي هم من ميگم تو يو اون مي گه اپي ... يا اپوش ... الهي ماماني فداي حرف زدنت بشه ...
ميگم كلاغه ميگه ؟... ميگه دار دار ...
ميگم بزبزي ميگه؟ ... ميگه مع مع ...
ميگم زنبوره ميگه ؟ ... ميگه وو وي ي ي ....
و دهنش رو كلي روي وووووووووووووو نگه مي داره
ميگم بع بعي ميگه ؟ ... ميگه بع بع ...
تا بازي اتللو رو مي بينه تند تند مي گه اتو اتو ...
يه لاكپشت كوچولو دايي امير براش گرفته كه خيلي دوستش داره و وقتي لاكپشته راه مي ره مي گه تاتي تاتي ...
همه چيز رو تكرار مي كنه ديروز تبليغ فيلم عاصي رو داشت مي كرد و گوينده بلند گفت عاصي ... نيكا هم تندي گفت عايي ...
وقتي ميگم هيس اونم دهن خوشگلش رو جمع مي كنه و زبونش رو مي چسبونه به دندوناش و ميگه هيسسسسسسسسسسسسسسسس ...
حرف زدنش براي خاله هاش به خصوص خاله معصومه كه كمتر ديده بودش خيلي جالب بود.
از پريروز هم اداي آقا جونش رو درمياره (اي واي) ...
بابام ظهر اومده بوده خونه و سرفه كرده نيكا هم كار بابا رو تقليد كرده، حالا تا مي گيم آقا جون چيكار كرد ميگه اوهو اوهو و خودش هم مي خنده ...
ني ني شو ميذاره توي كالسكه (كالسكه ي بازي) و مي گه در در يعني ببريمش در در واي خدا جونم چي بگم از شيطونيهاي دختر گلم
عاشق آب بازيه و تا مي گم آب بازي مي دوه به سمت حموم ...
اگه روزي هزار بار اين گوي رو بريزه روي زمين و همه سنگاش رو پخش كنه خسته نميشه
با اين الاغي قشنگ هم كه خيلي پيشترا وقتي نيكا توي شكمم بود از بندرعباس براش خريديم خيلي قشنگ بازي مي كنه و دوستش داره تا مي بيندش با هيجان زياد مي گه او او ....
عاشق پارك و بازي هاي پاركه، البته گرچه همه رو نمي تونه سوار بشه اما براي اونايي كه سوارن ذوق مي كنه
اصولاً از ارتفاع خيلي خوشش مياد و از خيلي ني ني تريش جاش بالاي ماشين لباسشويي بود كه خيلي هم دوستش داره و هر جايي ببينه داد و بيداد راه ميندازه كه ما ... ما...
اينجا هم روي اپن آشپزخونه نشسته و ديگه از بازي با ماماني خسته شده نفسي
و نهايتا اين هم يه نيكاي برفي ...