نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 3 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

برف

1391/10/26 14:03
نویسنده : مامان
355 بازدید
اشتراک گذاری

توی پست قبلی آرزوی برف کرده بودم که انگاری تا اندازه ای خیلی زود برآورده شد ...
روز شنبه که آخرین روز ماه صفر و روز تعطیل بود، بابا از خواب که بیدار شد گفت یک ساعتی بیرون کار دارم و بعد میام بریم سپیدان، ماها اصلاً خانواده یهویی ای نیستیم ها، مخصوصاً بابا که اغلب کاراش باید از قبل برنامه ریزی و هماهنگ شده باشه ...
خلاصه که بابا رفت پی کاراش و ماشین رو هم چک کرد و ساعت 12 زدیم از خونه بیرون به سمت سپیدان که تصور میکردم باید برف سنگینی باریده باشه، برف بود ولی کمتر از حد تصور من، اما به نظرم بهترین حالت ممکن رو داشت برای شما عزیز مامانی که بتونی به راحتی برف بازی کنی و لذت ببری، به خصوص که اولین برفی بود که از نزدیک میدیدی و این اولین تجربه برات خیلی لذت بخش بود.
هوا پاک و تمیز و سرماش خیلی کمتر از اونی بود که تصور میکردم حتی با برف بازی حسابی گرممون هم شده بود اما خوب دستکش و کفشامون مناسب برف نبود و حسابی خیس شده بودن، ناهار و تشریفاتی نبرده بودیم تنها چای و شیرینی که بعد از برف بازی حسابی مزه داد، جای شما دوستان خالی ...
وقتی برگشتیم تو ماشین لباسای خیس رو در آوردیم و شما رفتی لای پتو و ما هم با گرمای بخاری گرم شدیم، بابا که زمینه سرماخوردن رو داشت کمی سرماخورد البته الان که دارم مینویسم بابا هم خوب شده خدا رو شکر ...
چند تا عکس از چشم انداز زیبای برفی
بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

اینم عکسای اولین تجربه برف بازی و ساخت آدم برفی
بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

اینم تنها دوست همراه از بین عروسکهای نازگل خانوم که خودش ازش عکس گرفته، قربون عکاسیت بشم من ...

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

بیست و سوم دیماه سال نود و یک

راستی هفته گذشته یه ملاقات با دوستان قدیمی هم داشتیم که خیلی خوش گذشت، و طبق معمول من نتونستم عکسای خوبی بگیرم ...

حلما خانوم گل که کمی سرماخورده بود، نیکای من و باران ناز در اولین لحظه دیدار ...
نوزدهم دیماه سال نود و یک

و بعد که مشغول بازی شدن ...
نوزدهم دیماه سال نود و یک

نازی حلمای عزیز که بعد از ظهر هم نخوابیده بود اما همچنان شیطنت میکرد ...
نوزدهم دیماه سال نود و یک

توی لپ این وروجک آدامس بود که با کلی ناز و ادا جویده میشد ... ای جانم ...
نوزدهم دیماه سال نود و یک

همیشه شاد و سلامت باشید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان سورنا
28 دی 91 16:01
به به کلی خوشحال شدم با دیدن این عکسا و شرح یه گردش زمستانی...عجب ادم برفی خوشگلی هم شده......عکسای برفی هم خیلی بامزه بود.میگم یه دعا کن تهرانم برف بیاد من در ارزوش مردم امسال.... عکسای دیدار بچه ها هم بامزه بود....میگم دیگه هر روز یه مدل شال و کلاه و ست جدید...واقعا افرین به تو مامان هنرمند و باحوصله....


خوشحالیم از خوشحالی شما ... چشمات خوشگل می بینه، اون آدم برفی اثر نیکا و باباشه ...
انشالله تهران هم امسال برف بباره سمیه جون، البته میدونی که اینجام نبارید و ما رفتیم کوههای اطراف ...
نه بابا هیچ کدوم کار امسال نیست و مربوط به پارساله، البته به جز همون ژاکت و کلاهی که تو بازار پوشیده بود ... تو خودت یه پا هنرمندی خانوووم
سورنا رو ببوس
سودی
29 دی 91 2:11
عزیزم همیشه به گردش و تفریح..... چه از نوع برف بازیش چه دیدار دوستانه
همیشه خوش و خرم باشید


ممنونم سودی جون، شمام همیشه شاد و سلامت باشید
سوژین رو ببوس
ميترا مامان مهراد
2 بهمن 91 10:20
واقعا كه چه كار خوبي كرديد كه رفتيد برف بازي و نيكا حسابي برف بازي كرده
چاي و شيريني هم نوش جونتون

عكسا هم خيلي حال و هواي زمستوني داد .....دستت درد نكنه ژ
پس دوستاتون رو هم ديديد......... به سلامتي


آره میترا جون جاتون خالی برای ما هم خیلی خوب بود، آخرین بار دوران نامزدی رفته بودیم هاهاها
دوستانمون رو هم دیدیم و بازم جات خالی بود، انشالله یه دفعه هم تو مهراد بیاین اینوری
عکسا هم قابلی نداشت
بوس بوس
مریم مامان باران
9 بهمن 91 11:11
به به چه برف بازی خوبی....چه عکسای قشنگی....ی چیزی بگم؟؟عکسای نیکا از عکسای تو باحال تره

در مورد ملاقات هم وای وا یمن که شرمنده شدم و نشد عکس بزارم..

اون ادم برفیه هم چه بانمک بودا......شال و کلاهشم که دیگه روم به دیوار مادر هنرمند.....ببوسش این وروجکت رو.

آره مریم جون اون وروجک بهتر از من عکس میگیره.
خواهش میکنم تو که خیلی سرت شلوغه بابا، راستی بابت کادوی بچه ها هم ممنونم هم از تو و هم باران ...
ممنونم چشمات خوشگل می بینه عزیزم
تو هم بارانو ببوس

مامان هستي
17 بهمن 91 13:16
چه خوب كه رفتين برف بازي ، ماهمچنان در حسرت ديدن برفيم
آدم برفيتون هم خيلي نازه ، راستي خوش به حالتون همديگه رو ديدين و بچه ها بازي كردن
عكسي هم كه نيكا جون گرفته عاليه


آخی کاش شمام میرفتین دور و اطراف که برف باریده نازی جون، البته فکر کنم شما هر سال برف دارید ...
چشمات ناز می بینه نازی جون، آره جای شما و هستی خیلی خالی بود
نیکا هم آره دیگه بچم عکاسی میکنه منو خجالت بده
هستی گلمو ببوس
ناهيد مامان غزل
21 بهمن 91 12:39
اي جانم برف بازي و عاشق اين عكسام
و اين ديدار سه نفر هم با عكساش خيلي به يادموندني ميشه


ممنونم ناهید جون
در اولین فرصت می خوام وبلاگ غزلو ببینم به خدا، ممنونم که سر زدی عزیزم
مامان بیتا
24 بهمن 91 15:44
جمعتون جمع و دلتون گرم.
نازی حلما ماشالا بزرگ شده من خیلی وقت بود ندیده بودمش ممنونم...خوش باشید.


ممنونم عزیزم
آره ماشالله خانومی شده، خواهش می کنم گلم
مهسا مام حلما
24 بهمن 91 18:55
وای مامان جون چه عکسای قشنگی راستی همه این بافتنیها کار خودته باریک اله مامان هنرمند
راستی اگه برات زحمت نیست عکسهای حلما رو به ایمیلم میفرستی؟
بیاین دوباره برنامه بذارین همو ببینیم دلم خیلی براتون تنگ شده


ممنونم مهسا جون، بافتنی ها هم قابل شما رو نداره و باور کن هنرمندانه نیست و فقط از روی علاقه ست، حتماً عکسا رو می فرستم برات عزیزم
منم موافقم مخصوصاً که صنم جون هم اومده، مام دلمون برای شما تنگ شده
مریم مامان باران
5 اسفند 91 11:31
ننه نمیخوی ای وبلاگو رو آپ بکنی؟؟؟دلمون پوکیدا......


وووی خدا نکنه دلتون بوپوکه، رو چیشم ننه