نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 3 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

مکالمه تلفنی

1391/6/12 12:25
نویسنده : مامان
325 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان، خوبي؟ چيکار مي کني؟
سلام مامان، خوبي؟ چيکار مي کني؟
سلام مامان، خوبي؟ چيکار مي کني؟
سلام مامان، خوبي؟ چيکار مي کني؟
.
.
.

مثل هر روز ساعت 11 زنگ ميزنم تا حالش رو بپرسم، بعد از چند جمله صحبت با مامان جون، گوشي تلفن به نيکاي منتظر داده ميشه، اولين جمله رو خودش ميگه و منتظر مي مونه تا جواب بدم، بلافاصله ميگه :"گوشي گوشي" و گوشي رو ميده به ني ني، دومين جمله با صدايي که مثل سوزن توي گوشم فرو ميره از زبون ني ني گفته ميشه، دوباره با همون صدا "گوشي گوشي" سومين جمله با صداي مثلاً کلفت از زبون پلنگ صورتي ... دوباره "گوشي گوشي"، نوبت سنجاب و هاپو و عروسک و ..... همون جمله و بعد "گوشي گوشي" ....
و به صورت چرخشي اين جمله با تن هاي مختلف صدا، از زبون رفقاي نيکا گفته ميشه و هر کي منو ببينه که با نيش تا بناگوش باز شده دارم يک جمله در جواب ني ني و پلنگ صورتي و سنجاب و هاپو و عروسک و ....  ميدم احتمالاً تصور مي کنه کله م به جايي اصابت کرده ...

خودم که تا سه طبقه بيام بالا و برسم پشت ميز نيشم بازه شماها رو نميدونم ...

هفتم شهریورماه سال نود و یک
قربون موهای خیست برم من ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سورنا
19 شهریور 91 7:30
ای جانم بازم مکالمات شیرین تلفنی...راستی تو پست قبلی یادم رفت بگم که نقاشیهاش هم عالی بودن یعنی پیشرفتش بی نظیره....
راستی نیکا رو در حال کتاب خوندن دیدم یادم اومد بگم که مریم بهم گفت که برای سورنا کتاب خریده بودی.خیلی ممنونم عزیزم و لطف داشتی که به یاد ما بودی.


مرسی سمیه جون، جدیداً کله های بزرگ میکشه، ابرو میذاره و برای باباش حتما سبیل میکشه ...
آره راستش برای سورنا هم یه دونه کتاب کوچولو خریده بودم گفتم شاید هم رو دیدیم البته بعدشم آوردم که بدم مریم براش بیاره ولی مریم اصرار کرد بدیمش به نیکا چون حلما و باران داشتن
باید ببخشی