نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 2 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

آخر هفته ی خوب

1391/5/14 15:10
نویسنده : مامان
423 بازدید
اشتراک گذاری

آخر هفته ای که گذشت به اتفاق آبجی نرگس و مامان جون و ننه مهربون رفتیم باغ دوست عمو فرهاد، بابا ماموریت بود و منم که سر درد داشتم تعارفی که بهمون شد رو سریعاً پذیرفتم و رفتیم سنگر، آخه فکر می کردم با این سر دردم زبون روزه با شمایی که خوابت رو کردی و شاد و شنگول و پر انرژی منتظر یه بعد از ظهر و عصر پر از شیطنت هستی چیکار کنم؟!

خلاصه رفتیم و خیلی هم خوش گذشت، دست خاله و عمو درد نکنه حسابی، سرم هم اونجا دور از هیاهوی شهر خوب شد از بس هوا عالی بود و آروم ...

اینجا دخترمون داره به عمو فرهاد کمک میکنه آب زلال سنگر ببریم خونمون، چون آبش عالیه، تازه بطری ها رو هم بیشترشو خودش آب کرده ...
یازدهم مردادماه سال نود و یک

یازدهم مردادماه سال نود و یک

نگاه پر محبت ننه مهربون به دخملی در حال نقاشی با آبرنگ ...(ننه مهربون مامان بزرگ خوب و مهربون منه)
یازدهم مردادماه سال نود و یک

آبرنگش خونه مامان جون بود و با خودش آورد اما قلمش رو فراموش کرده بودم که به پیشنهاد خاله نرگس داره از دستمال کاغذی استفاده می کنه ...
یازدهم مردادماه سال نود و یک

چه کیفی داره نقاشی با آبرنگ و دستمال کاغذی ...
یازدهم مردادماه سال نود و یک

جیگر شکمت برم که خودتو هلاک کردی تا کبابا حاضر بشه ...
یازدهم مردادماه سال نود و یک

اینم یه عکس از نمای جلوی خونه باغ که خیلی دوست داشتم
یازدهم مردادماه سال نود و یک

آخر هفتمون با اومدن دایی امیر که سربازه خیلی قشنگ تر شد اما حیف مرخصیش یه روز بود و باز برگشت که این دفعه میره بندر لنگه و انشالله خدا نگهدارش باشه، روز جمعه این کیکو درست کردیم به اتفاق خانوم خانوما و رفتیم دیدن دایی کوچیکه ی عزیز ...
سیزدهم مردادماه سال نود و یک

اینم نقاشی دیروز و دیالوگ های ضمن کار :

اين مامانه
اين چشمشه، اینم چشمشه
اين بيني شه
اين لبشه
اين موي فرفريشه
اين گوششه، اينم گوششه
اين مانتوشه
اين دکمه شه (دکمه ها رو دارین؟!)
اين دستشه
این پاشه
حالا خورشید(یعنی با دیدن پای مامان یادش افتاد منو خورشید بکنه)
اون سمت چپی هم باباست، اون شمع های معروف رو هم که دیگه میشناسید ...
(خداییش دقت رو دارید بابا رو خیلی لاغرتر از من کشیده یعنی این وروجک هم حواسش به سایزامون هست تو رو خدا ...)
سیزدهم مردادماه سال نود و یک

فدای شیرین زبونیهات عزیز دل مامانی ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

سمانه (مامی آرشام)
14 مرداد 91 15:00
دوست کوچولوهای نازم اگر دوستم دارین میشه بهم رای بدید؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر دوستم داشتین بیلید اینجا و بهم رای بدید تا برنده بشم و مامانم را خوشحال کنم .
شماره 12 منم. یادت نره دوست عزیزم شماره 12
http://koodakeman91.niniweblog.com/post170.php


اما مثل اینکه مهلت مسابقه تموم شده دوست عزیز
سپیده
14 مرداد 91 15:16
سلام. با تشکر از رای شما.


سلام و خواهش می کنم
سودی
16 مرداد 91 16:31
وای عزیزم همیشه خوش باشید و همه روزهات خوب باشه... یعنی عاشق نقاشی و دیالوگ نیکا شدم... باورم نمیشه تو این سن نقاشی به این قشنگی میکشه... ولی اگه نمی گفتی که شبیه خورشید دراورده تو رو فکر میکردم با این همه زحماتهایی که میکشی تصور یک مادر با چندین دست و پا رو داره


ممنونم سودی جون، انشالله شما هم همیشه خوب و خوش باشید.
چه تصور جالبی کردی، ولی نه بابا اگه بخواد بر اساس زحمت بکشه یه دست و یه پا هم فکر کنم به زور برام بذاره ...
ممنونم سر میزنی عزیزم
مهسا مامان حلما
17 مرداد 91 9:58
واي الهي جيگر اين نيكا گلي برم خودم زبونشو بخورم خوش به حالتون كه حسابي خوش گذشته واقعا چقدر بچه ها به طبيعت نياز دارن راستي خوش به حالت مامان بزرگت زنده هستن اين خيلي خوبه خدا حفظشون كنه


ممنونم مهسا جون لطف داری
جات خالی آره خیلی خوش گذشت، آره منم خیلی موافقم بچه ها واقعاً به طبیعت احتیاج دارن، آره مامان بزرگم از طرف مادری هستن و خیلی دوستش دارم، خدا اون یکی مادربزرگم رو بیامرزه، اونم خیلی دوست داشتم،ممنونم عزیزم
مریم مامان باران
20 مرداد 91 2:20
وای چقدر خوب افرین که با خستگی رفتی........چقدر قیافه ننه مهربونت مهربونه و اسمش بهش میاد.

چه خونه باغ باصفایی دلم خواست........جای ما هم خالی.......



ممنونم مريم جون، آره خیلی خوب شد
آره واقعاً مهربونه
خونه باغ عالی بود، واقعاً جات خالی، اگه واسه خودمون بود حتماً میومدی شیراز می بردمت به خدا ...
مریم مامان باران
20 مرداد 91 2:21
نقاشی هاش هم که دیگه واقعا بینظیره و یه استعداد شگرفی داره عالی بود وکیف کردم.........مخصوصا دکمه های مانتو رو!!!!!

حرف زدن و عکاسیشم عالیه..........این وروجک کلا عالیه.........ببوسش مو فرفری رو که اینهمه زحمت میکشه.


بازم ممنونم، خدایی دکمه کشیده قد کله ی من، ممنونم که اینهمه لطف داری، تو هم باران گلی رو زیاد ببوس
مامان سورنا
22 مرداد 91 16:56
به به عجب اخر هفته خوبی و عجب کبابهایی....و عجب باغی.....
عکس مادربزرگتم خیلی خوب بود و نمیدونم چرا به نظرم اومد که شبیه مادربزرگت هستی والبته شاید اشتباه کنم نمیدونم.
نقاشیها هم که دیگه بی نظیر بود.مخصوصا تفاوت سایز مامان و بابا...



ممنونم، کبابا رو کجا دیدی سمیه جون؟!
آره شباهت به من داره مامان بزرگم، اشتباه نکردی عزیزم ...
یعنی این وروجکا آخر دقت هستن، شک ندارم خواسته بهم اخطار بده اینهمه دسر نخورم ...هاهاها
ميترا
28 مرداد 91 14:13
چقدر از اسم ننه مهربون خوشم اومد ....انگار به آدم آرامش ميده

آفرين كه رفتيد خارج شهر و هم به خودت و هم به دخملي خوش گذشته
نيكا كه معلومه حسابي شيطوني كرده و كلي كيفور شده


ممنون میترا جون، آره خوش گذشت و جای شما خالی بود، نیکا به شدت کمبود خارج از شهر رفتن داره بچم از بس تو خونه ست ...
مهراد گلم رو ببوس
سحر مامان سودا
28 مرداد 91 17:55
مامان جون قربون این نیکا برم با این نقاشیهاش. واقعا استعداد داره من بچه های به سن این ندیدم بتونه به این خوبی نقاشی کنه.
مادربزرگتو که دیدم دلم برای خودم گرفت که مادربزرگم تو این دنیا نیست و کاش بود و اونم سودا رو اینجوری نگاه میکرد. ناخواسته اشک تو چشمام جمع شد .
خدا براتون نگهش داره که اینا چراغ خونن.


ممنونم سحر جون، لطف داری به نیکا
خدا رحمت کنه مادربزرگت رو، دوست نداشتم ناراحت بشی و دلت بگیره عزیزم، باید ببخشی.
خدا مادر و پدر مهربونت رو برات حفظ کنه.
مامان الين
2 شهریور 91 9:30
هميشه خوش باشيد .اين سفرهاي كوچيك وبدون برنامه ريزي قبلي خيلي ميچسبه.

معلومه دخترت كلي توكاراي خونه بهت كمك ميكنه كه بطري پر كردن بلده.ماشاله.

خدا ننه مهربونتو براتون حفظ كنه از عكسشون معلومه كه واقعا مهربونه .ياد خدا بيامرز ننه خودم افتادم.
خاله نرگس هم حسابي خلاقه ها!
قربون دخمل با اينهمه نكته سنجي. نيكا هم فهميده براي مامان بودن و كارمند بودن بايو شصت تا دست داشت!


آره من عاشق بی برنامگی ام اما همسری نه
می بینی ولله، من که دیگه کاری تو خونه ندارم، بچم همه کارا رو می کنه ....
خدا رحمت کنه ننه مهربون تو رو
آره خاله نرگسمون خیلی خلاقه ماشالله برعکس من!!!
مرسی که اینهمه بهمون لطف داری
الینمو ببوس
مامان ثناخانمی
6 شهریور 91 12:47
همیشه به گردش
نگاه ننه هم واقعا مهربونه
همه ننه ها مهربونن بخدا
خدا حفظشون کنه


ممنونم اعظم جون، آره واقعاً همه ی ننه ها مهربونن
خدا پدر و مادر تو رو هم حفظ کنه
نرگس خاله
22 آبان 91 19:45
ای جان خاله چه نقاشی قشنگی . جدا این دخترمون یه چیز عجیبیه ها
اگه یادت باشه شبیه بچگی ایمان نقاشی میکشه


جدی؟ اصلاً یادم نمیاد نقاشی های ایمان رو ... یعنی تو سن نیکا این مدلی می کشید؟ آخی ای جانم پس ما ایمان رو جدی نگرفتیم یادمه خیلی خلاق بود بچه پلنگ ...