نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 3 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

درهم و برهم

1391/5/8 14:16
نویسنده : مامان
1,093 بازدید
اشتراک گذاری

مثل همیشه ساعت 11 زنگ میزنم خونه مامان جون
گوشی رو کش میری از دست مامان جون و میگی : "سلام مامان خوبی؟ اومدی اداره؟ دارم از اینا می خورم "... از کدوما مامان؟ "از اینا می خورم تو دهنم پر از آب میشه"
(مامان جون میخنده و میگه که داری ساقه ی ترب سفید می خوری و ساقه رو گرفتی توی گوشی و میگی دارم از اینا می خورم)

عصر جمعه می گی "بریم خونه خاله نردس؟ "
خاله نرگس مامان ... بگو گل ... "گل"
بگو گاو ... "گاو"
بگو گوزن ... "گونزن"
بگو نرگس ... "نردس"

صدای مثلاً ترسناک از خودت درمیاری و میای به سمتم و میگی "من گاوم" ...

"دوسر" اسم ماژیک دوسریه که جایزه یکی از روزای خوب بودنته و خیلی دوستش داری، روزی که خریدم برات داشتم لباسام رو عوض می کردم که اومدی دم در اتاق و بهم گفتی "مامان شما برام خریدی .. مرسی " و بوس هوایی فرستادی ...

شروع مي کني به نقاشي کشيدن و ميگي "اگه گفتي چيکارش کنم؟" من  ميگم چيکار کنيم؟ ميگي "شمع" و گردي بالاشو مي کشي ...
اگه با یکی از وسایل نقاشیت بخوام یه نقطه هم بذارم ... "مامان اين براي منه شما با اين نکش"
در ماژیک های سفت رو اوایل میدادی کمکت کنم باز کنی اما حالا با دندون بازشون می کنی و میگی: "من با دندون نوکشو کندم"

عروسکا رو جمع می کنی و با علاقه ازشون عکس می گیری و بهشون میگی :"بچه ها ديدین من ازتون عکس گرفتم شمام توشين ... مامان ببین"
به سمت من ميگيري و ميگي "ببين مامانو" (گاهی من مامانو میشم و بابا هم بابایو)
"ديدي گرفتم حالا ميخوام بازم بگيرم ببين"
پاهاتو توي دوربين مي بينی و دونه دونه انگشتاتو تکون تکون ميدی و میگی "گيلي گيلي گيل گيلي ..."
بعد از هر عکسي ميگی "ببين" "بچه ها به دوربين نگاه کنيد" و دوباره عکس میگیری
"بچه هام توشه" (توي کادرت علاوه بر پاها اون عروسک ها رو هم ميبيني)
"مامان ميخواي از شما عکس بگيرم؟" و مياي و جلوي من ميشيني

ليوانت افتاده و کارتهاي جورچين رو خيس کرده، ميام جمع کنم با کلافگي بهت ميگم نيکا ببین جون خودت چيکار کردي؟ برميگردي و ميپرسي "جون خودم چيکار کردم مامان؟"

پاستيلاتو برميداري و خودت ميخوري و به خرسي ميگي "روزي گرفتي؟ نميخواي؟" ... اي کلک

وقتی دراز می کشم و میخوای پاشم میگی "مامان مهربون پاشو ... لطفاً" چون وقتی  اینجوری می گی بلافاصله بلند میشم ...

جمعه در پی شیطونی و بازیگوشی سر وقتش نرفتی توی پاتی و روی تخت ما جیش کردی که خوبیش به این بود که چون استفاده نمیشه روی تشکش پلاستیک کشیده بودم اما خوب سه تا رو تختی که روی هم کشیده شده بود گل گلی شد و مجبور شدم بشورم ... وقتی تشک رو که لخت شده بود روی تخت دیدی گفتی "مامان اینو گذاشتی من جیش نکنم؟" گفتم شما که جیش کردی ... گفتی "خوب دیگه نمی کنم" گفتم زحمت میکشی ... یه ساعت بعدش : "مامان من که جیش کردم زمت(زحمت) کشیدم؟"

چیزایی که داری اگه بگم میخوای برات بخرم زودی می گی "نه نه همین کافیه"

روی کف پوش مو می بینم و خم میشم جمعش کنم و میگم اینا موی کیه؟ میگی "فک کنم موی مامانه" کمی مکث ..."فک کنم موی نی نی کولوئه(اسم عروسک سیاه و کجلت)" میگم نی نی کولو مو داره؟ زل می زنی به نی نی که روی تخت نشسته و می گی "فک کنم موی مژه شه" ... ای جانم

چنگال از دستت می افته، می گی "گلم افتاد ... مثلاً گله" (یه صحنه از فیلم کلاه قرمری که گلشو میندازه" ... به گربه آویزون اتاقت میگی "پیشته" بعد هم میگی "مثل آقای رسولی گفتم" (بازم از صحنه های فیلم کلاه قرمزی)

روی انگشتات نقاشی می کشی و مثل وقتایی که بازی انگشتی می کنیم به انگشتت میگی "اسمت چیه؟" ...صداتو نازک میکنی و می گی: "فریدون؟ ... استامبولی؟ ... حسن؟ .... گل پری جون؟ ... نی نی کولو؟ ..."(اسامی رو داشتین؟!)

میخوای کتاب بخونی میگی "چشام نمی بینه ... عینک از هاپو بیار ... کورم ..."

میگی "مامان برو خمیر بازی بیار تو کشون (کشوی) اولی"

نماز می خونی، می گم قبول باشه میگی "مرسی ممنونم شمام قبول باشه ... قبول حق باشه"

همیشه غلط حرف زدن بچه ها رو خیلی دوست داشتم و با وجود اینکه کارشناسا می گن بچه غلط میگه شما درستش رو بگید ولی خداییش خیلی مزه میده وقتی اون غلطا رو آدم خودشم میگه، غلطای شما زیاد نیست اما من خیلی دوستشون دارم مثل :
آد نبات : آبنبات
قادلمه  : قابلمه
پارچایه  : چارپایه
پرستون : پرستو
اشمد  : امشب (چه خوشگل شدی اشمد)

یادم رفت بگم یه ترانه هایی میخونی که هر کی میشنوه کلی میخنده نمونه ش:
"اول کنم اندیشه ای ... تا برگزینم ریشه ای
اونگه به یه پیمانه می ... اندیشه را باطل کنم"

"دختر همسایه شبای تابستون گاهی میاد روی بوم
هر دفعه یی گلی پرت میکرد میون خونمون
هنی زود بیا روی بوم ... دلش نمیگیره آروم"

"باز منو کشتی رفتی ... دروغ نگم به جز من یکی دیگه داشتی رفتی"

"ميچینی کاسه ... آها بوگو ... میچینی قوری ... آها بوگو ..."

"تو اون روزا میخوندیم ما عاشگانه ... لولو .. چه چه ... مجسمانه"

"خوشگل خانوم ... چشم عسلی ... سوسن خانوم ... گل پری جون"
(یعنی من چی بگم؟)

اینم نمونه هنر عكاسي خانوم بلا :
سيم تيرماه سال نود و یک

سیم تیرماه سال نود و یک

سیم تیرماه سال نود و یک

سیم تیرماه سال نود و یک

سیم تیرماه سال نود و یک

ششم مردادماه سال نود و یک

ششم مردادماه سال نود و یک

هشتم مردادماه سال نود و یک

از منم عکس گرفتی، فیگورها هم به درخواست شما به ترتیب اینجوریه "مامان دست بالا بالا بالا ..."
"مامان دست پایین پایین ..."
"مامان عزیز کن" یا "مامان ناز کن" که یعنی دستامو بذارم زیر چونه م ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سورنا
14 مرداد 91 14:19
نیکا جون می بینم علاوه بر نقاش حالا یه عکاس حرفه ای هم شدی و عکسایی که میگیری از عکسای مامانت بهتره....
پست درهم و برهم خیلی خوبی بود مامان جون اونقدر که دیگه نمیدونم چی بگم جز اینکه این بلبل زبونت رو حسابی ببوس.



منم به اين نتيجه رسيدم سميه جون که عکساش بهتر از خودمه ...
خیلی لطف داری سمیه جون، تو هم سورنا گلی رو ببوس