استخر توپ
ظهر روز سوم سال جديد يعني روزي که خونه مامان جون پري براي شام دعوت بوديم شما نازگلک رو برديم پارک وليعصر که خيلي هم فاصله اش ازمون دور نيست اما از اون پارک هاييه که توي نوروز غلغله ميشه آخه به همه جا از جمله حافظيه و سعديه و بازار وکيل نزدکيه ...
از ديدن اونهمه چادرهاي مسافرتي رنگ و وارنگ خيلي به هيجان اومده بودي ...
گهگاه هم به لبخندهاي مسافرايي که شما خوش تيپ کوچولوي مامان رو ميديدن توجه مي کردي و با ناز و لبخند جواب ميدادي ...
بابا براي اون حيوونايي كه روي يه صفحه گردون ميچرخن که نميدونم اسم بازيشم چيه بليط گرفت و شما سوار آقا فيله شدي اما چون دو سه تا بچه ديگه که سوار بودن گريه کردن و اومدن پايين شما هم اعتراض کردي و گفتي بغلم کنيد ؛ بعدش براي اولين بار رفتي استخر توپ البته با بابايي رفتي اما برعکس اونچيزي که انتظار داشتم خيلي خوشت اومد و حسابي بازي کردي و توي توپ ها غلت زدي و براي دل کندن از اون استخر مجبور شديم برات آبميوه بگيريم و با کمال تعجب ديدم اون آبميوه پاکتي رو تا آخرش خوردي يعني حسابي تشنه شده بودي ...
موقع برگشتن دیدیم یه جایی انگار که معرکه باشه همه جمع شدن و صدای ساز و آواز هم میاد ما هم به حکم کنجکاوی (!) رفتیم و دیدیم عده ای مسافر دو تا بچه کوچولو رو نگه داشتن وسط و براشون ساز می زنن و اونا هم می رقصن و همه ملت هم فیلم می گرفتن، تازه دختر کوچولوها که خیلی هم قشنگ می رقصیدن کلی از مردم پول گرفتن، ما هم کمی نگاه کردیم و شما هم کنار خودمون خودت رو تکون تکون میدادی و از دیدن اون منظره لذت می بردی ...
اینم عکسای سومین روز نوروزت: