پدر روزت مبارك
پنجشنبه روز پدر بود و من و نيكايي از سه شنبه كادوي بابايي رو گرفته بوديم و چون لازمش داشت و داشت ميرفت ماموريت بهش داديم انشالله هميشه سلامت باشي بابايي و سايه ت بالاي سرمون باشه براي دو تا آقا جون ها هم تصميم گرفتيم كتاب بگيريم چون خيلي دوست دارن و همين كارم كرديم پنجشنبه شب پيش آقا جون بزرگ تر و جمعه شب پيش آقا جون كوچك تر رفتيم و خيلي خوش گذشت مخصوصا جمعه شب كه باران هم خونه آقا جون بود و نيكا انگار دنيا رو بهش داده باشن نمي دونست از شادي چيكار كنه، الهي بميرم بچه م خيلي ني ني دوست داره در حالي كه خودش هنوز ني نيه نازنينم يه ويفر رنگارنگ خالش بهش داد تا اومد پيش باران زودي درازش كرد براي بارن و گفت بحو يعني بخور، بعدش كه باران توجه نكرد د...