اولين روز كاري سال 90
امروز براي اولين بار در سال ۹۰ دختركم دور از مامان و پيش مامان جونش مونده و ماماني اومده سركار... ديروز براي اولين بار موزه تاريخ طبيعي رو ديد كه خيلي خوشش اومد مخصوصا از ماهيهاي زنده، اما زود خسته شد نازگلك و باز براي اولين بار رفت پيتزا فروشي و پيتزا و استيك مرغ خورد همراه با دوغ ... نوش جونت ماماني ... گرچه دلم نمي خواد غذاي بيرون بخوره اما جلوي اونهمه ذوقي كه مي كرد نمي تونستم نذارم دست بزنه آخه به نظر مي رسيد كه خيلي هم بهش چسبيده پريشب هم كه خونه مامان جون پري مهموني بوديم جوجه كباب خورد قربونش برم كه خيلي هم دوست داشت و اولين سيخ كباب كه اومد توي خونه نمي دونيد چيكار مي كرد منم هول شده بودم آخه داغ هم بود و مي خواست خودش بخوره... ...
نویسنده :
مامان
9:52