نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 3 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

مادر

1390/3/4 8:34
نویسنده : مامان
464 بازدید
اشتراک گذاری

يه كسي نوشته بود امروز براي شادي روح مادرهايي كه در دنياي ما نيستند ختم انعام بخونيد
دلم گرفت ... چه سخته بي مادري ... خيلي ها رو در ذهن ميارم كه مادر ندارن
پدرم، دختراي همسايه، همكارم ...
خيلي غم انگيزه ... عجب نازنيني هستي كه حتي شنيدن و خوندن نبودنت در حالي كه هستي اشكم رو جاري مي كنه
خدايا خودت به همه اونها كه سايه اين عزيزترين فرشته رو بالاي سرشون ندارن صبر و طاقت بده
خدايا سايه مادرم هميشه بالاي سرم باشه

مادر! مرا ببخش .

فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

مادر! حلال كن كه سرا پا ندامت است

با چشم اشكبار، ز پيشم چو مي روي

سر تا به پاي من

غرق ملامت است.

هر لحظه در برابر من اشك ريختي

از چشم پر ملال تو خواندم شكايتي

بيچاره من، كه به همه ي اشك هاي تو

هرگز نداشت راه گناهم نهايتي

تو گوهري كه در كف طفلي فتاده اي

من، ساده لوح كودك گوهر نديده ام

گاهي به سنگ جهل، گهر را شكستهام

گاهي به دست خشم به خاكش كشيده ام

 مادر! مرا ببخش.

صد بار از خطاي پسر اشك ريختي

اما لبت به شكوه ي من آشنا نبود

بودم در اين هراس كه نفرين كني ولي

كار تو از براي پسر جز دعا نبود

بعد از خدا ، خداي دل و جان من تویی

من،بنده اي كه بار گنه مي كشم به دوش

تو، آن فرشته اي كه ز مهرت سرشته اند

چشم از گناه كاري فرزند خود بپوش

اي بس شبان تيره كه در انتظار من

فانوس چشم خويش به ره ، برفروختي

بس شام هاي تلخ كه من سوختم ز تب
تو در كنار بستر من دست بر دعا

بر ديدگان مات پسر ديده دوختي

تا كاروان رنج مرا همرهي كني

با چشم خواب سوز

چون شمع دير پاي

هر شب، گريستي

تا صبح ، سو ختي

شب هاي بس دراز نخفتي كه  پسر

خوابد به ناز بر اثر لاي لاي تو

رفتي به آستانه مرگ از براي من

اي تن به مرگ داده، بميرم براي تو

اين قامت خميده ي در هم شكسته ات

گوياي داستان ملال گذشته هاست

رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات

ويرانه اي ز كاخ جمال گذشته هاست

در چهره تو مهرو صفا موج مي زند

اي شهره در وفا و صفا! مي پرستمت

در هم شكسته چهره تو، معبد خداست

اي بارگاه قدس خدا! مي پرستمت

مادر!من از كشاكش اين عمر رنج زاي

بيمار خسته جان به پناه تو آمده ام

دور از تو هر چه هست، سياهي است ، نور نيست

من در پناه روي چو ماه تو آمده ام

مادر ! مرا ببخش

فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

مادر ،حلال كن كه سرا پا ندامت است

با چشم اشكبار ز پيشم چو مي روي

سر تا به پاي من

غرق ملامت است


(شعري براي مادر از مهدي سهيلي) 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زينب عشق مامان و بابا
3 خرداد 90 14:30
سلام روز مادر مبارك