نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

پانصد و پنجاه روز گذشت!

1390/9/1 14:38
نویسنده : مامان
1,024 بازدید
اشتراک گذاری

آبان ماه سال نود هم به سر رسيد و تمشك مامان يك سال و نيمه شد، مباركه دلبندم ...

هفدهم آبان ماه نود

ماهي كه گذشت پر بود از لحظه هاي قشنگ و دوست داشتني،  روز تولد آقا جون يعني 4 آبان كه ميشد چهارشنبه فقط براش پيام تبريك فرستادم كه اونم خواستم خودمو لوس كنم و اولين نفري باشم كه تولدش رو تبريك ميگم به همين خاطر ساعت 6 صبح تند تند نوشتم كه بفرستم اما هر چي ارسال مي كردم نميشد، با خودم گفتم نكنه خبريه امروز و خطها ترافيك داره اما حدوداي ساعت 10 صبح بود كه فهميدم شما وروجك مامان گوشيمو دست كاري كردي و الا ترافيكي در كار نبوده اين شد كه نتونستم خودمو لوس كنم ...
فرداش كه رفتيم پيش آقا جون و كادوشو برديم، شما تند تند كادوها رو باز مي كردي و ذوق مي كردي بعد هم كه تولد ماماني بود و بعدش هم سالگرد ازدواج مامان و بابا و سالگرد جشن خاله نرگس؛ عيد قربان و عيد غدير هم امسال به مناسبتها اضافه شد و خلاصه چندين بهانه براي اينكه شما هي بپري بالا و پايين و بگي مباركه مباركه...

بيست و ششم آبان ماه نود ... وروجك مامان ...

خداي من چه زود گذشت، پانصد و پنجاه روز مثل برق و باد گذشت و تويي كه روزي براي تكون دادن گردنت به كمك مامان نياز داشتي امروز گردن مامان رو سوار مي شي و يه عالمه تولي تولي (كولي) ميگيري ازش ...
ميچسبي به قفسه سينش و پاهات رو گرد مي كني دور تنش و توآلي(كوالا) ميشي...
به نانسي عروسكت امر و نهي مي كني و امور مختلف رو تذكر مي دي :
نانسي توش پماد بابايي (نانسي پماد بابايي كوش؟)
نانسي پاشو
نانسي ببين
نانسي بيبين ني نيه
ناسي داداش بتش (نانسي داداش بكش)
نانسي بيا ببل(نانسي بيا بغل)

ششم آبان ماه نود ...قربون انگشتاي هنرمندت ...

ششم آبان ماه نود ... نانسي هم بايد ياد بگيره ...

بيست و يكم آبان ماه نود

بيست و يكم آبان ماه نود

بيست و يكم آبان ماه نود

شانزدهم آبان ماه نود ... همه كارامون بايد دسته جمعي باشه ...

بيست و هفتم آبان ماه نود

بيست و دوم آبان ماه نود ... اينم يه سبك جديده ...

بيست و يكم آبان ماه نود ... تبليغ سك سك!!!

با باران خيالي و يا واقعي صحبت مي كني و خيلي مواظبشي :
باران بيا
باران نريز
باران اطره (باران خطره)
باران دريه نكّن(باران گريه نكن)
بخند

شانزدهم مهر ماه نود

با بابا كل كل داري:
بابا بلن شو (بابا بلند شو)
بابا پاشو
بابا بيداي شو(بابا بيدار شو)
بابايي بيداي شوده(بابايي بيدار شده)

بيست و دوم مهرماه نود

مامان هم كه بايد هميشه حي و حاضر باشه :
مامان پاشو
مام بتش مايي(مامان ماهي بكش)
مام مانتو بوپوش(مامان مانتو بپوش)
مامان مانتو پوشيده
ماماني بيار بايين
مامان پيدا كن
مامان بيا داداش بتشيم(مامان بيا داداش بكشيم)
مام بخور(گاهي وقتي مي خواهي سريع چيزي رو بگي مامان ميشه مام، بابا ميشه بابي)
يه تي ديده پيدا بوكنيم(يكي ديگه پيدا بكنيم)
مام اي مِز اوبه(مامان قرمز خوبه)
بريم پايين نگا(بريم پايين رو نگاه كنيم)
دوسري مامان اينجوري بپوشيم(مامان روسري رو اينجوري بپوشيم)
دوراخ بو كنيم(سوراخ بكينم)
باخم بريم ددم بزنيم(با هم بريم قدم بزنيم)
مامان برگصيم(مامان برقصيم)
مام بيودي بيذار(مامان سي دي ملودي رو بذار)

بيست و نهم مهرماه نود

آقاجون و مامان جون رو هم بي نصيب نميذاري :
مان جون پاشو (مامان جون پاشو)
آجان توش (آقاجون كوش؟)
همش منه، همشون منه(همش مال منه، همشون مال منه)

بيست و ششم مهرماه نود

توي روياي خودت موقع نقاشي كلي حرف مي زني:
كبوتر گنايه(كبوتر گناه داره)
تجايي داداش(كجايي داداش)
ني ني اومده
داداش بتشم(داداش بكشم)
دراز بتشم(دراز بكشم)
به به اومزس(به به خوشمزست)
بسني بتشم (بستني بكشم ... تا چند ماه پيش به بستني مي گفتي بسندي)
اتّال نداره (اشكال نداره)

بيست و دوم مهرماه نود

و خيلي حرفاي ديگه كه حافظه مامان ياري نميكنه همه رو ثبت كنم ....

ملوسكم، (راستي وقتي شير مي خوري و من ميگم شما ملوسكي يا عروسك، زود مي مي رو ول مي كني و ميگي ملوسك) امروز يك سال و نيم از تولدت ميگذره و من يك سال و نيم با نفست نفس كشيدم و زندگي كردم، از خداي مهربون مي خوام مثل هميشه پشت و پناهت باشه ...

هميشه سلامت باشي نازنيم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان زهرا نازنازی
2 آذر 90 21:40


الهی 150 ساله شی عزیزم
میترا
6 آذر 90 13:40
نیکای عزیزم هجده ماهگیت مبارک خوشگلم


ممنونم خاله جونم
مامان سورنا
8 آذر 90 0:04
هجده ماهگیت مبارک نیکای بلبل زبون با این جملهای خوشگلی که میگی.قدر مامان مهربونتم که با این همه کاری که داره این لحظه ها رو برات ثبت میکنه بدون.


ممنونم خاله جون