حودايَا
دخملي ناز من اداي مامانش رو وقتي از دستش شاكي ميشه در مياره و مثل ماماني ميگه خدايا ... البته به زبون خودش كه ميشه حودايَا ...
ميكشه مامان رو كه تادر بياريم تا خانومي نماز بخونه البته بهتره بگم نماز رو بخوره، غفلت كنم نصف مهر رو گاز زده وروجك ...
تا صداي الله اكبر ميشنوه داد و بيداد كه تادر ... تادر يعني چادر ... و بعد كه ميارم براش و ميگم الله اكبر زودي ميره سجده، مهر رو ماچ مالي مي كنه و چشم منو دور ببينه طعمش رو هم ميچشه، عكس هاي مذهبي رو ميشناسه و مي بوستشون، مهر و جانماز رو هر جايي با هر شكلي ببينه مي شناسه و مي بوسه عسلم ...
ماماني انشالله هميشه حودا يار و ياورت باشه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی