نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

قند عسل مامان

1390/4/28 15:04
نویسنده : مامان
295 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم
الان به مامان جون پري زنگ زده بودم، داشت برام از كارات تعريف مي كرد، امروز صبح كه رفتيم خونه آقا جون تا بذارمت اونجا اولش ذوق كردي پريدي بغل مامان جون پري اما بعد تا ديدي از من جدا شدي گريه كردي و مي خواستي برگردي، دلم خيلي ميگيره وقتي اينجوري ازت جدا ميشم گلم، تا رسيدم اداره زنگ زدم به مامان جون داشتي صبحانه مي خوردي ...
امروز برات وقت گرفتم تا براي چكاپ و كنترل وضعيت رشدت بريم پيش دكتر ...
دوباره زنگ زدم الان لالا كرده بودي، مامان جون مي گفت كه امروز بهونه منو زياد ميگيري ...
مي گفت اول مي گي مامان و مامان جون حواست رو پرت مي كنه بعد ميگي جوجه و حياط رو نشون مي دي و از مامان جون مي خواي كه ببردت پيش جوجه هات، بعد كه ميري توي حياط پيش جوجه ها باز مي گي مامان و در كوچه رو نشون مي دي، بعد مامان جون در رو باز مي كنه و كوچه رو نشونت مي ده و مي گه مامان رفته اداره و بعد آروم مي گيري و راضي مي شي برگردي داخل خونه، فدات بشه ماماني ...
 ديروز با ماماني و با كالسكه رفتيم خونه خاله هما، همه تعجب كرده بودن كه چطوري با كالسكه اينهمه راه رو با هم رفتيم، شب بابايي اومد دنبالمون، شام خورديم و برگشتيم خونه ...
تو هم دير خوابيدي هم اينكه خيلي بازي كردي و خسته شدي، به همين خاطر صبح خوابت مي اومد اما طبق عادت سحرخيزي كه داري زود بيدار شدي ...
امشب مامان جون اينا عروسي دعوتن از ما هم خواستن بريم اما خوب فكر نكنم بريم گرچه مي دونم الان به سني رسيدي كه خيلي دوست داري بري، يادمه اولين باري كه بردمت عروسي فقط چهارماه داشتي درست اون موقعي كه گوشت داره صداها رو از هم تميز مي ده و از سر و صداي عروسي خيلي ناراحت شدي عزيزم، همون موقع با خودم عهد كردم تا قبل از يك سالگي عروسي و جاي شلوغ نبرمت و همين اتفاق هم افتاد، اون عروسي هم با اينكه عروسي پسر عمه م بود كل رفت و آمد و موندنمون 2 ساعت بيشتر نشد ...
دل ماماني خيلي براي تو قند عسل تنگ ميشه، نوشتن آرومم مي كنه، دلم مي خواد هميشه برات بنويسم اما حيف كه فرصت نميشه نفس مامان ...

مي بوسمت گلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آبتین
28 تیر 90 15:56
سلام قند عسل پسمل منم همینطوریه وقتی می رفتم مدرسه تا ازمن جدا می شد شروع می کرد به گریه وزاری خدارو شکر الان تعطیلم و کامل در کنارش امیدوارم قند عسلت همیشه در کنار پدر و مادرش باشه عزیزم کد آبتین جون توی مسابقه نی نی شگفت انگیز 89 هست می شه بهش رای بدید


خدا پسرتون رو براتون حفظ كنه ماشالله
مامان ماهان عشق ماشین
1 مرداد 90 3:51
وااااااااااااای عزیزم .چقدر خوشحال شدم که برنده شدی.


ممنونم
مرضیه مامان فاطمه
1 مرداد 90 7:52
سلام بهت تبریک می گم برنده شدی به وبلاگ منم سر بزن تا باهم دوست باشیم


سلام ممنونم