نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 2 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

تولد بابا و آسانسور

1390/2/20 8:41
نویسنده : مامان
284 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز تولد باباست، تولدت مبارك بهترين باباي دنيا
صبح هر سه نفري يعني من و تو بابايي توي آسانسور گير افتاديم و حدود بيست دقيقه اي طول كشيد تا يكي از همسايه ها تونست نجاتمون بده، خوب تحمل كردي نازگلكم آخه اكسيژن واقعا كم شده بود و من و بابا نگران بوديم طاقت نياري و بيقراري كني البته خسته شده بودي نفسك
آخ خ خ گردنم ... ديروز چند بار گردن ماماني رو گاز گرفتي از اون گازهاي نفس گير .... واي واي ...
نمي دونم چرا ديروز از خونه آقاجون كه برگشتيم خونه خودمون شروع كردي به بي تابي كردن، براي اولين بار بود كه اينهمه گريه كردي و من فكر مي كنم هم خسته بودي و خوابت مي اومد و نميتونستي بخوابي هم لثه هات خارش داشت ... الهي بميرم ... منم سرم خيلي درد مي كرد و از بابا خواستم بياد ببريمت با ماشين دوري بزنيم شايد بتوني بخوابي كه در واقع همين هم شد تا نشستيم تو ماشين سرت رو چسبوندي به سينم و خوابيدي عمر ماماني
گردن و بازوي ماماني پر شده از آثار خارش لثه هات ماماني ... عوضش منم يه عالمه مي خورمت در روز خوشگلم ...
امروز آخرين روز كاريه ... شب براي تولد بابا مي ريم خونه مامان جون ... اگه كمكم كني كه مي دونم همكاري مي كني بعد از ظهر كه برگشتم خونه مي خوام براي تولد بابا كيك و سالاد ماكاروني كه دوست داره درست كنم ... هنوز كادو هم نگرفتم ... اميدوارم شب خوبي در انتظارت باشه نازگلكم
راستي توي آسانسور كه گير افتاده بوديم بابا زنگ زد به دفتر خدمات آسانسور و آدرس داد كه ما در آسانسور ساختمان باران گير كرديم، تا اسم باران رو آورد تو گفتي بايااا ...
قربونت برم كه اسم دختر خاله خوشگلت رو انقدر ناز صدا مي كني
شما دو تا فرشته ايد به خدا ...

بابايي تولدت مبارك ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)