زمستون اومده جونم زمستون
پاييز تمام شد، دیماه هم گذشت،
به سرعت بقیه روزهاي زمستان هم سپري ميشه و کلوچه هاي من روز به روز خوشمزه تر و خوردني تر ميشن
خدا لذت لحظه هاي مادري رو به همه آرزو به دل ها بچشونه
دختر مهربونم هر روز با حرفهاي قشنگ و مادرانه هاي جديدش نشون میده چقدر خانوم شده، تازگیها هم که اصرار داره تمام قد وایسته و داداشش رو بغل بگیره و راه ببره(ای خدااااااا)
از راه میرسم، بساط بازیش توی سالن پهنه، صفحه روی میز رو برداشته و به جاش یه پارچه توری کشیده روش که هم ایمن باشه و هم سقفی بالا سرش باشه، شروع می کنه برام توضیح میده که اینجا خونه ماست و اونم سقفشه، دو طرف کناری که باریک تره رو کرده پنجره و چون بقیه قسمتها هم بازه با طمانینه یک جمله میگه که مدتها ذهن منو مشغول میکنه گرچه دروغ چرا حسابی هم خندم میگیره : "چون اینجا ایرانه دزد نمیاد که ... دور و بر خونمون بازه اشکالی نداره"
کیانم دو تا دندون جدید بالایی رو در روز بیست و پنجم و بیست و نهم دیماه درآورد. البته الان که دارم این پست رو کامل می کنم* دندونا کاملا نمایان شدن و حتی سومین دندون فک پایینی هم دراومده ( روز پونزدهم بهمن مصادف با تولد مامان جون)
* این نشون میده من چقدر فعالم و نوشتن یه پست برام حدود یک ماهی طول می کشه
خیلی زمان گذشته و قطعاً چیزهای زیادی میخواستم بنویسم که الان دیگه حضور ذهن ندارم، پس فقط خاطرات با تعدادی عکس ثبت می کنم و امیدوارم از این به بعد بتونم بهتر و بیشتر لحظاتمون رو با جزییات به یادگار بنویسم ...
پسرک نازنین من علاقه زیادی به تی کشیدن داره
امسال زیاد موفق با بافتن نبودم اما هر دفعه هم مشغول بودم کلی رجها بوسیله آقا پسر شکافته میشد و دوباره روز ار نو روزی از نو ...
نیکا میگیرتش روبروی تختش اونم محافظ تخت رو میگیره و جلو عقب میره و گاهی که می افته توی بغل نیکا، دخترم میگیرتش و کلی غش غش می خنده ...
ای جانم چه تپلی شده اینجا گل پسری از حموم هم دراومده آماده برای خوردن ....
گاهی مجبورم برای اینکه یه جا بمونی بذارمت توی تشت پسرکم ...
عین بچه گیهای نیکا از دیدن عکس خودش لذت می بره پسری ...
روزی چند بار بچم سرامیک ها رو تی می کشه اگه بهش اجازه بدم ... اینجا از اتاق اومده منو تو آشپرخونه پیدا کرده وروجک ...
در آغوش خرسی جون ...
از خونه دایی محسن برگشتیم خسته ایم ...
قربون اون مرواریدهای تو دهنت بشم ...
فنج من ...
از خواب پاشده و رفته سراغ تل آبجی، آبجی هم که معترضه ...
مدیونید اگه فکر کنید من لم دادم روی مبل و بچه هام دارن ظرف میشورن ...
ایشون معروف به مرد اخلاقن و تو مهمونی ها و عکسا همیشه اینو ثابت کردن، من محکومم اگه بخوام گاهی شکایتی بکنم چون واقعاً هیچ مدرکی ندارم ...
خدایا شکرت برای همه چیز ...