اولين مامان
روز دوشنبه همين هفته بود
از سر كار برگشتم. دخترم پيش مامان جونش بود. مثل هميشه با ديدنم خيلي خوشحال شد و خوشحاليشو به همه نشون داد. وقتي داشتم بهش شير مي دادم يه دفعه شروع كرد به گلايه كردن. يه چيزي مي خواست بهم بگه. دلش خيلي پر بود و بغض داشت. يه دفعه نگاه كرد توي چشمام و با صداي پر از بغض گفت ما ما ن. انقدر خوشگل اين كلمه رو گفت و انقدر توي صداش معني و مفهوم ريخته بود كه نگو و نپرس. مامانم هم همون لحظه اونجا بود.
اين اولين باري بود كه كلمه مامان رو به صورت واضح و بي اشكال به زبون آوردي دختر گلم
ديروز هم كه كلي به به خوردي. رفتيم برات خريد عيد كرديم و از ديروز همش مي گي بابا.
قربون تو عسل مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی