نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 10 سال و 3 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

يلداي 1390

1390/9/30 13:48
نویسنده : مامان
400 بازدید
اشتراک گذاری

سی ام آذره و یک  شب زیبا
یه  شب بلند به اسم شب یلدا
شب شب نشینی و شادی و خنده
شبی که واسه ی همه خیلی بلنده
همه ی اهل خونه خوشحال و خندون
آجیل و شیرینی و میوه  فراوون
شب قصه گفتن و یاد قدیما
قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما
شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره
جای پاییز رو زمستون می گیره
ننه سرما باز دوباره برمی گرده
کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده
سوغاتیهای قشنگ ننه سرما
بارون و برف و تگرگ و یخ و سرِما

شاعر: خانم مهری طهماسبی دهکردی

دختر قشنگم، نازدونه ي مامان، يلدات مبارك باشه،اميدوارم هميشه لپات به سرخي انار و لبهات مثل پسته خندون باشه،لحظه هات به شيريني هندونه هاي شيرين باشه و هزار هزار تا يلداي قشنگ جشن بگيري و شاد باشي نازگلكم

اين شعر خاطرات يلداي بچگيهاي مامان رو زنده ميكنه‌ :

رسید از راه شب یلدا ...زمستونه دل فردا...زمستون رو نما میخواد...که اون چشماش بشه پیدا...
شب طولانی قصه...شب چله، شب بارون...نشستن دور یک کرسی...شب دل بستگیامون ...
قدیما بچه که بودیم... یک آینه روبرومون بود...یک عالم برف بیاد امشب... الهی آرزومون بود...
شب یلدا و هندونه... انار سرخ صد دونه...بوی مادر بزرگ پیر... تو چار دیواری خونه...
آره مادر بزرگ ناز... تو انگشتش بود انگشتر... دعا روی عقیقش بود...می خوندش قصه را بهتر...
بوی بابا بزرگ پیر... مثل بوی گلاب و گل ...می پیچید توی اون خونه... رو لبهاش سوره و چار قل
مادر اسفند دود میکرد... پدر تكیه ش به بالش بود ...پدر شاهنامه را می خوند ...پدر دنیای سازش بود... شب یلدا یعنی با تو ...شب یلدا یعنی با هم ...بگیر یک فال حافظ تا... غم از خاطر بره کم کم...
شب یلدا یعنی میلاد دوباره... رویش خورشید...شب یلدا شب پیروزی نور... شروع عشق بی تردید...

يلدا مبارك

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان زهرا نازنازی
2 دی 90 3:30
شادی هاتون یلدایی