روز فرشته ها
پاییز شروع شده، نیمی از مهرماه سپری شده، ماهی که برای من یادآور روزهای شاد مدرسه ست : بدو بدو ها و شیطنت های توی راه، دفتر و کتاب های جلد شده، مداد سوسماری سیاه و قرمز، پاک کن های دو رنگ جوهرپاک کن، خط کش شکل دار و جامدادی، گونیا و پرگار، سیب مهر(سیب درشت و دو مزه پاییزی) و شیشه مربایی که پر میشد از دونه های درشت انار با یه ساندویچ تپل نون و پنیر و گردو ...
آخ که چه روزایی بود، نمیدونم این روزها هم بچه ها شادی ها و لذت های دوره ما رو تو روزهای مدرسه شون دارن یا نه، خدا کنه اینطور باشه ...
راستی امروز هشتم اکتبر و روز جهانی کودکه، کودکان سرزمین من روزتون مبارک ... کودکان همه ی دنیا روزتون مبارک ...
دیروز به باران زنگ زدی و روزش رو تبریک گفتی ازم خواستی برات "اسبابازی" کادو بگیرم جالب بود چون معمولاً تصورت از محتوای کادو لباس هست ...
امروز مامان جون برای دایی امیر آش پشت پا میپزه و مامان جون پری تا دقایقی دیگه میرسه کرج که برای مراسم شب هفت مادربزرگ پدرت آماده بشن، خونه مون رو توی این اوضاع نابسامان اقتصادی فروختیم ولی طرف اعلام کرده میخواد قرار رو فسخ کنه، بابا داره برای خرید خونه دوندگی میکنه، گرونی بیداد میکنه و دیگه برای رفتن به سوپر سر کوچه برای خریدهای معمول روزانه دست کم باید بیست سی هزار تومن همرات باشه، خدا به داد بی بضاعت ها برسه ...
شادی این روزهای ما تنها با حضور تو رنگ میگیره، ته دلم پر از نگرانی و تشویشه ...
تو دلت گرم باشه فرشته کوچولوی من، من و بابا همه ی تلاشمون برای آرامش و آسایش تو هست، خدایا پناهمون باش ...
روزت مبارک کودک دلبندم