چقدر یادش کردم
یک سال گذشت از فوت آقا جون، دیروز که درست 24 آذر ماه بود، به خاطر ماموریت پدر خونه آقا جون بودیم و بچه ها از اونجا راهی مدرسه شدن
بعد از ظهر که خونه بودیم به نیکا گفتم، می دونستی امروز درست یک سال از فوت آقا جون گذشته
گفت راست می گی، وای که من چقدر امروز یادش می افتادم، دختر مهربانم، تو شخصیت درونگرایی داری و زیاد اهل بروز دادن احساساتت نیستی، به قول خانم نامداری که می گفت کار اطرافیانت رو سخت می کنی ...
کیان جانم هنوز گاهی به زبون میاره که دلش برای آقا جون تنگ شده، گرچه رگه هایی از درون گرایی در کیان هم هست
آقا جون یک ساله که دیگه نیستی در دنیای آدما، دنیای قشنگ بچه ها، دنیای بی رحم بزرگا ....
آدم بزرگایی که به راحتی دروغ می گن و فرو می ریزن اعتمادها رو، آدم بزرگایی که هیچ کاری رو بی منت انجام نمیدن، آدم بزرگایی که هواسشون نیست زندگی به نفسی بنده، آدم بزرگایی که با خودخواهی دل می شکونن و با خودرایی حق رو به خودشون میدن
ای کاش بزرگ هم می شدیم دنیامون پاک و کودکانه می موند ..............
به نیکی باد یادت ...