تولد باران
پنجشنبه سوم شهريور تولد باران بود، آخي تولد ياسين پسر ليلا هم بود (الان يادم افتاد) ...
روز خيلي خوبي بود و درست مثل سال پيش بارون قشنگي شروع به باريدن كرد درست مثل روز تولد باران ..
دخترم نيكا حسابي سنگ تموم گذاشت توي تولد دختر خاله ش و هر چي توي تولد خودش مظلوم و بهت زده بود توي تولد باران رقصيد و مجلس رو شاد و گرم كرد ...
خاله تولد بسيار ساده اي گرفته بود و هم مامان هم زهرا هر دو به زحمت افتاده بودن اما خوبيش اين بود كه تجملاتي نبود و همه چيز عالي بود ... يه كارت تولد خوشگل هم خاله نرگس طراحي كرده بود كه خيلي ناز بود و تو خيلي خوشت مياد از اون كارت و تا مي بينيش مي خواي بگيريش ...
الان ديگه قشنگ اسم باران رو "باران" صدا مي زني فقط "ران" رو خيلي تند مي گي قربونت برم من ...
خيلي جالب بود وقتي آهنگي شروع مي شد يه دفعه شروع مي كردي به تند رقصيدن و خودت هم سر و صدا در مياوردي مثل كسي كه مي خواد بقيه رو سر غيرت بندازه كه مجلس رو گرم كنن.
ايمان (همون ايمانه كه شما صدا مي زني) برف شادي ميزد كه تو با ديدنش متعجب شدي، خاله نرگس هم اومد با برف روي لباست بنويسه كه اصلا خوشت نيومد و شاكي شدي ...