نوروز 92
واي بالاخره فرصت کردم يه پست تو سال جديد بذارم ...
روزهاي آخر سال گذشته پر از مشغله هايي بودم که خيلي هاشون هنوزم هستن اما اميدم به خداست و سپردم به خودش که توي سال جديد بازم حاميمون باشه و محبتش رو ازمون دريغ نکنه؛ دلمشغوليهاي تازه اي هم دارم که بازم فقط توکلم به خودشه ...
امسال سال مار بود و اينو هر کي نميدونست هم با ورود به خونه ما که از در و ديوارش مار بالا ميرفت ميتونست متوجه بشه، سفره هفت سين سال 92 که چيده ميشد پا به پاي من دور سفره مي چرخيدي و دوست داشتي کمکم کني، يه تاپ و شلوارک کيتي برات خريده بودم که چون بهت گفته بودم سر سفره هفت سين بپوشي تا ازت عکس بگيرم تاش کرده بودي و توي کشو گذاشته بودي و حاضر نبودي زودتر امتحانش کني، کلاً اين عادت رو داري که پايبند همون حرفي ميشي که اول زده ميشه، و حاضر نيستي نقضش کني ...
خوب بهتره با عکسای هفت سین شروع کنم كه البته شما وروجك عشق نقاشي به محض گرفتن عیدی هات که شامل ماژیک و دفتر نقاشی بود شروع کردی به نقاشی و زیاد عکس با سفره نداری ...
داری تند تند به باران و دوستای خیالیت زنگ میزنی و دعوتشون می کنی و عیدت مبارک میگی ...
روزهای تعطیل عید هر صبح با هم میرفتیم توی بلوار نزدیک خونه توی چمن ها قدم میزدیم و از دیدن مسافرای نوروزی که توی مدرسه روبروی بلوار مستقر بودن و چادرهای رنگی که توی بلوار زده بودن و هوای لطیف بهاری شهرمون لذت می بردیم، شب ها هم که یکی در میون خونه فامیل بابا و مامان دعوت میشدیم و شما این دید و بازدید ها رو خیلی دوست داشتی و هر شب می گفتی بریم مهمونی و در مورد لباست که چی بپوشی هم نظر میدادی و معمولاً رنگ گل سر و زیورآلات رو هم ست میکردی، حتماً لاک ناخنات رو هم پاک میکردی و ازم میخواستی لاک جدید البته اون رنگایی که خودت انتخاب می کردی برات بزنم(دو رنگ متفاوت برای دو دست)
خلاصه که روزهای خوبی رو با هم پشت سر گذاشتیم ولی جای دایی امیر حسابی خالی بود چون زمان مرخصیش به بعد از تعطیلات میخورد و اولین عیدی بود که ازمون دور بود و مطمئنم برای مامان جون و آقا جون از همه ماها سخت تر بود ...
اینم عکسای اولین روز سال 92 ...
خدا کنه همیشه لبات خندون باشه نازگلکم، شیرینم ...
اینجا دقیقاً اولین روزه، بلوار تمیز و خلوت، به روزهای بعد دقت کنید فکر کنم عکساش رو داشته باشم ...
باغچه بهاری ساختمونمون ...
نقاش کوچولوی ما با ماژیک های عیدیش توی طبیعت در حال نقاشیه ...
بهار نارنجای شهرمون هم که معروفه، تقدیم به خواننده های عزیز ... درختای دم خونمونه، بهاراشم مفته ...
وای من عاشق این درختام که اسمشم بلد نیستم ...
ماشهای خوشگل مامان جون که خیلی هم دیر ریخته بود به خاطر مریضیش اما عالی شدن ...
هنرنمایی خاله ی نیکا(مامان باران) با خمیر بازی
"جیمی" مهمون بهاری یاسمن دخترخاله نیکا که با ما اومد عیددیدنی خونه مامان بزرگم ...
لحظه هاتون بهاری ...