صدای دلنشین
زنگ میزنم به خونه مامان جون، بوق ... بوق ... بوق ... بعد از چند تا بوق چون گوشی رو کسی بر نمیداره شروع میکنه به اشغال زدن ....
باز شماره رو می گیرم، دو تا بوق و بعد یه نفر گوشی رو بر میداره .. الو ... الو .. کسی چیزی نمیگه، فکر می کنم نکنه از نگهبانی گوشی رو اشتباهی برداشتن، باز می گم الو ...
یه صدای کوچولوی آروم میگه سلام ...
وای فدات بشم من سلام مامانی، خوبی؟
شروع می کنه برام حرف میزنه، میگه "مامان جون داره کاراشو می کنه"، هیچ صدایی هم از اون ور نمیاد، که درخواست گوشی کنه یا از نیکا بخواد در مورد چیز خاصی صحبت کنه
کلی با هم حرف میزنیم، شروع میکنه برام شعر خوندن که صدای مامان جون رو می شنوم که ازش میپرسه به کی زنگ زدی؟ نیکا جواب میده "مامانمه"
وقتی مامان جون گوشی رو میگیره انگار انتظار نداره کسی پشت خط باشه، با تعجب میگه تو زنگ زدی؟ میگه اصلاً من صدای زنگ رو نشنیدم، دیدم هر چی صداش می کنم جواب نمیده اومدم میبینم اینجاست فکر کردم همینطوری داره تو تخیلاتش با کسی صحبت می کنه ...
به مامان جون میگه "گوشی رو بده میخوام صحبت بکنم"
گوشی رو میگیره و میگه "سلام مامان، خدافظ"
الهي فدای اون صدات بشم من
این عکس هم سبک جدید نقاشی های نیکا از آدماست ...