نیکا و حلما
اینم از عکسای اولین دیدار نیکا و حلمای عزیز (دختر مهسا جون) در خانه کودک توت فرنگی، البته حلما پیش از این هم تو لیست دوستای نیکا بود و همیشه تلفنی باهاش حال و احوال میکرد
(ببخشید که عکسای خوبی نگرفتم)
دخملی های گل در حال تغذیه خوردن، البته نیکا در حال نقاشی هم هست ...
حمله به سمت پفیلاهای حلما گلی، البته حلما هم داره از خوراکی نیکا به سرور می بخشه ...
خانوم مربی اجازه نمیداد بچه ها از خوراکی هم بخورن!!!!!!
همچنان پفیلاها پرطرفدارتره ...
آخی نازی، کوچولویی که تک و تنها توی تاب بود، دخترم براش شعر می خوند و هلش میداد ...
حلما خانوم که پازلی که مامانی خریده رو کش رفته و نیکا که میدونم همش داره فکر می کنه این چیه که حلما داره و من ندارم؟!
آخی حلمای ناز که همش موقع عکس گرفتن چشماشو مینداخت پایین ... (البته خداییش آفتاب هم هست ها)
اینجام حلما برای نیکا گل چیده
چند ثانیه بعد از اینکه داشتن همدیگه رو بوس می کردن که خوب متاسفانه اون لحظه شکار نشد ...
از قبل از رفتن خوابش می اومد این دختر سحرخیزما یعنی از حدود 11، اما حدوادی ساعت دو توی ماشین بیهوش شد
دوستی تون برقرار و با دوام باشه دخترای ناز