خوابت آروم نفسم
خیلی وقت بود می خواستم در مورد خوابیدنت بنویسم، می تونم بگم نسبت به آبجیت بچه ی کم خوابی هستی، شب ها دیر می خوابی و این منو نگران می کنه، تا نفس آخر انرژیت بیداری و در یک نقطه به آنی بیهوش می شی و می خوابی، این موقع دیگه در هر شرایطی باشی می خوابی و البته پیش اومده که نتونستی بخوابی و خیلی کلافه شدی، چند تا از این لحظه ها رو ثبت کردم که این جا به یادگار می گذارم، امیدم در پناه خدا باشی، خوابت آروم و دلت گرم دلبندم
پ ن: راستی یه مدتی بود که شب ها حتماً برای خوردن شربت بیدار می شدی، یعنی بیدار می شدی شربت می خواستی، نوش جان می کردی و می خوابیدی،(یه دوره ای که حتما سه بار بیدار می شدی) بماند که باید بغلت میکردم و می بردم توی آشپزخونه و جایگاه مخصوصت می نشستی و شربت رو نوش جان می کردی یعنی با بطری و اینکه بمونی سرجات من برم برات بیارم نمیشد؛ ضمناً شربت هم باید حتماً شربت خانگی خوشمزه می بود، الان به آب هم رضایت می دی و گاهی تا صبح یک بار هم بیدار نمی شی ...