نيكانيكا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره
كيانكيان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

زندگي مامان و بابا

یارب نظر تو برنگردد ...

یادگاریهای کوتاه

1395/2/9 11:37
نویسنده : مامان
222 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی دلم میخواد تمام لحظه های کودکی جوجه هام رو ثبت کنم، با شرح و تفصیل کامل، اما چه کنم که فرصتش نمیشه، گاهی یه کوچولو از بعضی لحظه ها مینویسم که یادم نره به این امید که سر فرصت کاملش رو بنویسم اما ازونجا که میسر نمیشه گفتم همین یادگاریهای کوتاه رو به همون شکلی که نوشتم ثبت کنم بهتر از هیچیه

1395/02/08

میرسم خونه میبینم هنوز چشماش خوابالو و موهاش درهمه اما پریده کف باغچه داره خاک بازی میکنه

1395/02/09

مامان پری میگه تا رسیدیم خونه مامان بزرگ کیان پریده تو باغچه و کودهای گلدونای مامان بزرگ رو پرت کرده این طرف و اونطرف ...

عزیزتر از جان مادر، نیکای من، این روزها درگیر افتادن دندونهای لق شیریت هستی که دیروز هم یکی دیگش کنده شد، مرواریدهای کوچولویی که برای بیرون اومدنشون صبوری کردی و از چهار ماهگی جوونه زدن حالا هم برای کنده شدنشون در آخرین روزهای مانده از پنج سالگیت صبوری.

1395/02/14
گل دخترم داره عکسهای توی گوشی که از گربه ساکن خونه مامان جون از فاصله خیلی نزدیک گرفتم رو نگاه میکنه و میگه مامان ببین چقدر قشنگ تو دوربین نگاه کرده، میگم آره، بعد یادش به یه روز میفته که رفتیم دریاچه و میگه آره خوب این حیوونا متوجه میشن یادته از "کِرم فیروزی" عکس گرفتی چقدر قشنگ وایستاد عکس گرفت، با خودم میگم "کِرم فیروزی"؟ ..................... ای جانم منظورش گربه نوروزیه، درست عین کوچولوتریهاش وقتی چیزی یادش نمیاد یه کلمه ای تو همون وزن و قافیه و با واژگان نزدیکش جایگزین میکنه ........... قربونت بشم من


میگم کیان شوت کن فوت میکنه


1395/02/24

"مامان چی شد؟" جمله جدیدی که  کیانم روز جمعه با شنیدن هر صدایی تو آشپزخونه بدو بدو میومد و میگفت
 

1395/02/27

نیمه های شب از خواب بیدار شده و می گه "می می" با تعجب میگم میخوای بخوری؟ میگه "نه ... باز" می می رو می خواد، بوسش می کنه و میگه "دوس" الهی قربون این وابستگیت بشم که هنوز رنگ داره


1395/03/06

اِ .... اِ ... شَببور ..... مگس کش رو بده زنبور بزنم

توی پارک میدوه به سمت من و میگه "تسید" یعنی ترسیدم و بعد می بینم از پسر بچه ای که یهو به سمتش حمله کرده ( به قول مادرش ذوق کرده ) ترسیده پسرک مهربونم،

آب اُل اَشنگ  : به گلها آب دادیم و قشنگ شدن (بعد از روزی که رفتیم پارکینگ رو آب و جارو کردیم هربار میخوایم از تو پارکینگ بریم بالا این جمله رو میگه)

 

1395/04/10
"ماما شپور بیزن" چند بار این جمله رو میگه تا متوجه میشم مگس کش میخواد برای زدن شب پره ای که تو اتاق آبجی دیده

 

1395/04/12

"ماما ماشین نخوام" ... "اتو نخوام" ... "ماشین بیذار" ... "اتو بیذار" ... فیلم این روزها که هی ازم میخواد فلش کلیپ های ماشینی و اتوبوس رو بذارم یا نذارم ...
این روزها اسم خودش رو قشنگ میگه "کیا"محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)